خانه · خانواده · معشوق من می خواهد با من زندگی کند. ده قدم معشوقه برای نابودی خانواده مردش. اگر عاشقی همسرش را ترک کند

معشوق من می خواهد با من زندگی کند. ده قدم معشوقه برای نابودی خانواده مردش. اگر عاشقی همسرش را ترک کند

همیشه فکر می کردم خوشحالم. با این حال، این طور بود: 15 سال ازدواج ایده آل با بهترین مرد جهان - باهوش، قابل اعتماد، محبت آمیز، ملایم، و مهمتر از همه، دوست داشتنی. سال گذشته ما سالگرد ازدواجمان را جشن گرفتیم - متوجه نشدیم که چقدر زمان گذشته است.

پشت میز والدین مسن، بچه های نوجوان و نزدیک ترین دوستان هستند.همه می گویند زوج بهتری پیدا نمی شود، ما برای هم ساخته شده ایم. یک بار، در یک لحظه صراحت، دخترم اعتراف کرد که می خواهد با شوهر آینده اش همان رابطه ای را داشته باشد که من با شوهرم دارم. خوب…

در بهار عاشق شدم

شاید صدای جیک پرندگان مقصر باشند، شاید هوای بهاری باشد، یا شاید فقط هورمون ها باشند - نمی دانم. اما همه چیز دقیقاً مانند استاد و مارگاریتا اتفاق افتاد: «عشق از جلوی ما پرید، مثل قاتلی که در یک کوچه از زمین می پرد و به یکباره به هر دو ضربه زد. اینجوری صاعقه میزنه، چاقوی فنلاندی اینجوری میزنه.»

از دو طرف پیاده رو باریک راه می رفتیم و همزمان به چشمان هم نگاه می کردیم.و چند دقیقه بعد به من رسید و عذرخواهی کرد و گفت هزار سال است که با کسی در خیابان ملاقات نکرده ام و نام من را پرسید. و فهمیدم که گم شده ام.

چند روز متوالی موقع ناهار با من ملاقات کرد و با هم صحبت کردیم.راه افتادیم و حرف زدیم. علایق مشترک، سرگرمی ها، روش های گذراندن اوقات فراغت (تفریح ​​فعال، ورزش، مطالعه)، دیدگاه های مشابه در مورد زندگی و موقعیت های خاص.

دوباره احساس کردم دختری زیبا و خواستنی هستم و نه یک مادر محترم خانواده و همسری دلسوز.

سرگئی هر 3-4 ماه یک بار به سفرهای کاری می آمد و بین آنها تقریباً هر آخر هفته را در پایتخت می گذراند.سعی کردیم تمام روزهایمان را با هم بگذرانیم... و زندگی به دو قسمت تقسیم شد: بخش آشکار - جایی که مدتهاست همسر و مادرم و راز - با درخششی مرموز در چشمانم و دستان محبوب مرد دیگری


من پاره شده ام...

من شوهری دارم که بی نهایت به او احترام می گذارم و دوستش دارم و نمی خواهم به او صدمه بزنم.بچه هایی هستند که رفتن مادرشان به مرد دیگری برایشان خیانت است. اما دیگر نمی توان در دو جبهه زندگی کرد.

من بین دو مرد محبوب سرگردانمآیا می توان همزمان دو نفر را دوست داشت؟ ممکن است، عشق متفاوت باشد، اما همچنان عشق باقی خواهد ماند.

سرگئی گفت که هر تصمیم من را می پذیرد زیرا من را دوست دارد و می خواهد من را خوشحال ببیند.اما او دیگر نمی خواهد مرا پنهان کند و با دیگران در میان بگذارد. اما نمی دانم چه تصمیمی بگیرم؟ آیا باید به زندگی همیشگی و تثبیت شده خود ادامه دهیم یا همه چیز را رها کنیم و داستان جدیدی را شروع کنیم؟

اگر در موقعیتی "بین دو آتش" قرار گرفتید، باید به لحظه ای برگردید که رابطه دیگری ظاهر شد. آن موقع در زندگی شما چه می گذشت؟ چه چیزی در زندگی خانوادگی با همسرتان مؤثر بود و چه چیزی مؤثر نبود؟

دو دلیل برای ظهور روابط جدید وجود دارد: عشق واقعی واقعی یا جبران چیزی که در یک رابطه قدیمی وجود ندارد.اما برای درک ماهیت موقعیت خود، باید نه تنها احساسات را در نظر بگیرید، بلکه سعی کنید همه چیز را ارزیابی و وزن کنید.

شور و شوقی که بین زن و مرد ایجاد می شود حدود 2 سال طول می کشد و سپس "ساختن" روابط آغاز می شود و احساسات دیگری که رابطه بر آن استوار است تقویت می شود. با گذشت سالها، روابط با شوهرم به پناهگاهی آرام و آرام تبدیل می شود. خانه، امور خانواده و نگرانی ها هر روز بیشتر و بیشتر می شود.

و، به عنوان یک قاعده، در چنین لحظه ای است که سرنوشت شما را با شخص دیگری گرد هم می آورد.، که همان احساسات در جوانی به آنها ایجاد می شود! منطق و عقل سلیم در پس زمینه فرو می روند و قلب به معنای واقعی کلمه تکه تکه می شود. یک روز شما از یک چیز مطمئن هستید و با آمدن یک روز جدید همه چیز تغییر می کند...

اغلب، ایجاد روابط جدید با احساس نارضایتی از رابطه فعلی تحریک می شود.موذیانه ترین چیز در مورد این نارضایتی این است که می تواند کاملاً ضمنی باشد و در طول سال ها انباشته شود.

به عنوان مثال، یک زن بیش از حد فعال در نقش مادر و همسر بود و کاملا فراموش کرد که او نیز فقط یک زن است. و این زن از درون شروع به احساس نارضایتی می کند.

راه حل این مشکل اغلب به یک رابطه جدید تبدیل می شود. راستی، به اصطلاح "مثلث" اغلب دقیقاً به منظور نجات یک زوج بوجود می آید.مهم نیست که چقدر متناقض به نظر می رسد.

یعنی سومی دقیقاً چیزی را که شریک در این رابطه فاقد آن است، «داده است».و سپس راه برون رفت از این وضعیت دشوار ممکن است آگاهی از کمبود و تجدید ساختار روابط فعلی باشد.

این اتفاق می افتد که زندگی دوگانه سال ها طول می کشد.اما می توان و باید بین این "آتش ها" یکی را انتخاب کرد، زیرا یکی از آنها "توهم" است و دیگری حقیقت. و برای درک اینکه "چه کسی چه کسی است" باید درک کنید که چه احساسی نسبت به هر دو طرف دارید.

در تناسب شور و احساسات پرشور، به سختی می توان به ویژگی های یک شریک توجه کرد که باید در آینده به آن پرداخته شود، زیرا در طول دوره عاشق شدن همه ما "عینک های رز رنگ" داریم.

علاوه بر این، خود محیط رابطه به آن کمک می کند- جلسات نادر و بسیار خوشایند، بدون تعهد، زندگی روزمره عمومی، امور مالی و مسائل دیگر که به هر طریقی با یک فرد جدید زندگی می کنند. در حال حاضر فقط دو نفر هستند و آنها در کنار هم فوق العاده خوشحال هستند، اما دیر یا زود دوستان و بستگان شریک زندگی، کار او و غیره در این رابطه ظاهر می شوند.

در مرحله اشتیاق و تازگی، نباید در نتیجه گیری در مورد عشق عجله کنید. اگر اعتماد عمیقی در این رابطه وجود ندارد و قلب عجله دارد و نمی داند "چه کسی را انتخاب کند" - این نشانه ای است که وقت خود را صرف کنید ، به این معنی است که چیزی اشتباه است.

اگر مطمئن هستید که رابطه جدید قطعا عشق است، وقت آن است که تصمیم بگیرید.و در اینجا نباید با احساس ترحم و ترس هدایت شوید، پایان دادن به یک رابطه همیشه دردناک است، اما هر فردی حق خوشبختی دارد و شما از این قاعده مستثنی نیستید.

زندگی یک چیز غیر قابل پیش بینی است. نمی توان از قبل پیش بینی کرد که در یک ماه یا یک سال چه اتفاقی می افتد. همین امر در رابطه زن و مرد نیز صدق می کند. به همین دلیل است که می توان توصیه ای حکیمانه تلقی کرد که « جدی گرفتن زندگی برای سلامتی شما خطرناک است».

همه ما خواهان عشق و توجه هستیم، بنابراین بیشتر وقت خود را صرف جستجو برای " آن یکی" با این حال، نمی توان از قبل درک کرد که محبوب شما چقدر شما و احساسات شما را جدی می گیرد.

جایگاه ویژه ای حتی در روانشناسی نیز توسط مسئله رابطه بین عاشقان اشغال شده است. شما نمی توانید بفهمید که در سر شخص دیگری چه می گذرد تا زمانی که خودش در مورد آن صحبت کند. و هنگامی که دید شما با احساسات شدید - عشق یا اشتیاق - تیره می شود، ممکن است به اندازه کافی عمل کنید.

اصل سوال چیست؟

برای برخی از افراد، داشتن فردی در نزدیکی او مهم است که در مواقع سخت بتوانند در درجه اول به او تکیه کنند. در ابتدا به نظر می رسد که او همان کسی است که می خواهید تمام زندگی خود را با او زندگی کنید، تا پیری. با این حال، با گذشت زمان، شور شروع به محو شدن می‌کند و عاشقان درگیر زندگی روزمره می‌شوند. بنابراین، بسیاری از ارتباطات "لذت" خود را از دست می دهند و شروع به دور شدن از یکدیگر می کنند.

برخی از افراد می خواهند زمان بیشتری را در اجتماع بگذرانند، در حالی که همسرشان ترجیح می دهد در خانه تنها بماند. دیگران در کار غوطه ور هستند و رشد شغلی را به عنوان اولویت اصلی قرار می دهند و بنابراین زمانی برای صمیمیت با فرد مورد علاقه خود پیدا نمی کنند.

به طور کلی، روانشناسی روابط بین عاشقان می تواند بسیار پیچیده باشد، زیرا افراد به دلایل کاملاً متفاوتی معشوق دارند. برای برخی، این یک علاقه جنسی جدید است و برای برخی دیگر، جستجوی یک جفت روح نزدیکتر است.

در طول چنین جستجوهایی، فرد با یک انتخاب روبرو می شود - با شوهر (همسر) خود یا با معشوق (معشوقه) بماند. این موضوع را نمی توان برای همیشه به تعویق انداخت، زیرا یکی از طرفین قطعا تلاش خواهد کرد تا به مرحله جدیدی از روابط مشترک برود. انجام این کار بدون آسیب رساندن به شخص ثالث غیر ممکن است!

کدام زاویه از مثلث عشق را قربانی کنید؟

وقتی ارتباط بین دو فرد مجرد ایجاد می شود، حل مشکل انتقال به مرحله جدید بسیار آسان تر است. می‌توانید مستقیماً در مورد موضوع احساساتی که تجربه می‌کنید گفت‌وگو کنید و تصمیم بگیرید که چه کاری انجام دهید - راه‌های جداگانه خود را ادامه دهید یا با هم بمانید. اما رابطه با یک عاشق متاهل بسیار پیچیده تر است.

برای او، ملاقات های نادر و لذت های جنسی پنهان از دیگران ممکن است کافی باشد. اما اگر شریک زندگی شما بخواهد این رابطه را به سطح بالاتری برساند چه؟

قبل از اینکه تصمیم بگیرید یک اقدام عجولانه انجام دهید، باید رفتار معشوق خود را دقیق‌تر بررسی کنید تا بفهمید واقعاً چه احساسی دارد و آیا می‌خواهد ادامه دهد یا خیر.

برای انجام این کار، باید نکات زیر را عملی کنید:

  • می توانید تست های روانشناسی انجام دهید، که در اینترنت و مجلات زنانه فراوان است. با پاسخ به سوالات اساسی که توسط روانشناسان حرفه ای گردآوری شده است، می توانید نگرش واقعی یک عاشق را نسبت به خود درک کنید. تماس مستقیم با یک متخصص (احتمالاً ناشناس) مفید خواهد بود، جایی که می توانید وضعیت فعلی را به پزشک بگویید و نظر و مشاوره خارجی از او دریافت کنید. ارزیابی هوشیارانه از سوی شخص سومی که درگیر آن نیست به شما کمک می کند عینک رز رنگ خود را بردارید و واقعیت و جدیت کامل وضعیت را درک کنید.
  • مهم است که بفهمیم آیا معشوق شما سعی می کند وارد حلقه اجتماعی شما شود؟. از این گذشته، اگر همه چیزهایی که بین او و شریک جدید اتفاق می افتد، صرف نظر از حضور همسر، واقعاً برای او مهم باشد، سعی می کند با آشنایان طرف دوم زبان مشترک پیدا کند.
  • ارزش این را دارد که نگاه دقیق تری به رفتار معشوق خود بیندازید، او را با نگاهی آرام و خونسرد ارزیابی می کند. هر گونه ارتباط بین زن و مرد (مهم نیست که آنها عاشق باشند) تقریباً یکسان است و دارای ویژگی های کلامی منطقی و قابل درک است که درک نگرش واقعی آنها را نسبت به یکدیگر ممکن می کند.
  • رابطه بین دو عاشق متاهل می تواند واضح تر شود اگر به نگرش و رفتار بعد از رابطه جنسی توجه کنید. به عنوان یک قاعده، شریکی که رابطه جنسی برای او هدف اصلی رابطه است، پس از مقاربت به شدت تغییر می کند. در این صورت، می توانید تغییر شدید خلق و خو، سردی پاسخ ها و عدم علاقه کامل به زندگی شریک زندگی خود را احساس کنید.
  • هدایا از اهمیت بالایی برخوردار هستندبه خصوص گران است در غیاب دستمزد معوق. این بدان معنی است که شریک واقعاً می خواهد رابطه را ادامه دهد و به سطح بعدی برود. و خود هدایا (اگر قبلاً درخواست نشده بودند) می توانند توجه ، روابط گرم و احساسات فداکارانه را از طرف شریک زندگی نشان دهند. اما مهم است که به یاد داشته باشید که میوه و شراب گران قیمت روی میز چای به حساب نمی آیند!

عشق گذشت، گوجه فرنگی ها پژمرده شدند...

در صورت اتخاذ تصمیم چه باید کرد و چگونه رفتار کرد برای قطع روابطبا یک عاشق خسته کننده یا متاهل؟ حتی زمانی که هر دو شریک زندگی زناشویی ندارند، جدایی بسیار استرس زا است.

اغلب ممکن است موقعیتی پیش بیاید که در آن یکی از شریک‌ها احساس همدردی نمی‌کند (یا چیزی جز جذابیت جنسی را تجربه نکرده است) و سعی می‌کند از معشوقش فاصله بگیرد، بخواهد او را رها کند، رابطه را قطع کند، اما در عین حال می‌ترسد که صدمه ببیند. به او.

و اگر ما در مورد افراد بالغ و متاهل صحبت می کنیم، در این صورت مسئله در خطر تخریب کل مثلث به بخش های مختلف جداگانه است. اگر عاشقی تصمیم بگیرد که شریک متاهلی را از همسر قانونی خود دور کند و آنقدر احساسات متقابل قوی نداشته باشد که آماده چنین اقدامی باشد، خطر جدی نابودی نه تنها رابطه، بلکه همچنین وجود دارد. خانواده.

مهم است به یاد داشته باشید که دیر یا زود باید انتخابی انجام شود که زندگی آینده شما به آن بستگی دارد.

  1. اگر تصمیم دارید در کنار همسرتان بمانید و خانواده خود را بازسازی کنید، در این صورت یک شریک طرد شده و عصبانی می تواند به این زندگی خانوادگی آرام آسیب برساند و به هر طریق ممکن سعی خواهد کرد، اگر رابطه را برگرداند، سپس با هدایت این اصل، بی رحمانه روابط موجود را از بین ببرد. پس اجازه نده کسی تو را بگیرد! در این صورت زندگی خانوادگی دیگر مثل قبل نخواهد بود.
  2. اگر تصمیم گرفتید همسرتان را ترک کنید و به سراغ معشوقتان بروید، پس این خطر وجود دارد که خود دومی این را نمی خواهد. بسیاری از عاشقان ممکن است از جلسات مخفیانه و رابطه جنسی بدون تعهد کاملاً راضی باشند. این می تواند منیت و غرور آنها را ارضا کند، یک معشوقه اغلب می تواند نماد وضعیت باشد. من ثروتمند هستم و می توانم هم از همسرم و هم از معشوقه ام حمایت کنم».

برای چنین افرادی اصلاً نمی خواهند زندگی خانوادگی را شروع کنند یا به معشوقه خود جای همسر قانونی خود را بدهند. گزینه دیگر برای آخرین راه حل، یک همسر عصبانی است که به هر طریقی سعی می کند یا همسر خیانتکار را به خانواده بازگرداند یا انتقام خیانت را بگیرد.

همسرش را به خاطر من گذاشت.

همسرش را به خاطر من گذاشت.

حالا یک سال است که با هم هستیم، یک وضعیت بی سابقه، "شوهرم رفت برای معشوقه"، یک معجزه واقعی. من از او راضی هستم و او را هم می بینم. اما وضعیت همسر سابقش همچنان مرا آزار می دهد. نمی‌توانم او را به خاطر روش‌ها، اتهاماتش ببخشم، وقتی واقعیت‌ها نشان می‌دهند که او بهتر از من نیست: او مردی را نیز به عقد خود درآورد، همان چیزی که علیه او استفاده کرد، زیرا ... من می خواستم کل آپارتمان را بگیرم نه 2/3 قانونی، این سرزنش ها که همه چیز را خراب کرد و این زمانی بود که به من پیشنهاد داد که دوست بمانم!! من ناراحتم که همه دوستانش برای او متاسفند، گویی او رنج کشیده است (اگرچه فکر می کنم مدتی احساس بدی داشته است، احتمالاً اعتماد به نفسش کاهش یافته است: من بلوند هستم، کاملاً زیبا، 7 سال جوانتر، با تحصیلات و بدون مشکل مسکن) . اما از اینکه نمی‌توانم با کسی که دوستش دارم باشم، احساس بدی داشتم، از اینکه خانواده شخص دیگری را لمس کردم، البته شاید کاملاً خوشحال نبودم. او اکنون خود را به عنوان خوشبخت ترین فرد نشان می دهد (که من می توانم از شبکه های اجتماعی ببینم) و گویی من حق خوشبختی را ندارم، زیرا من یک "معشوقه" هستم. چه کسی می تواند در مورد وضعیت من نظر دهد؟

Re: افشاگری های عاشقان سابق مردان متاهل

اما من می خواهم چیز دیگری بگویم، یا بهتر است بگویم: لطفا. کسانی که داستان هایشان را نیم سال پیش یا بیشتر اینجا نوشتند - بنویسید زندگی شما چگونه گذشت، آیا توانستید از این کابوس خارج شوید و بدون این کثیفی خوشحال شوید؟ این برای ما که امروز در چنین شرایطی قرار داریم بسیار مهم است. برای یافتن قدرت برای غلبه بر و متوقف کردن همه اینها و شروع ساختن یک زندگی جدید. همه شما را دوست دارم و در آغوش می کشم.

چرا مردها معشوقه هایشان را رها می کنند و به سراغ همسرانشان می روند؟

مثلث روابط ارتباط خود را از دست نخواهد داد: شوهر، زن، معشوقه. یک طرح مورد علاقه از آثار عاشقانه، فیلم ها و انواع کتاب های راهنما این است که "چگونه مردان را از رفتن به سمت معشوقه خود منصرف کنیم"، "عشق خود را از همسر خود دور کنید". خانم‌هایی که در طرف مقابل موانع هستند، مرتباً به این سؤال باز می‌گردند.

چه چیزی برای او مهمتر است: احساسات یا عادت؟

به سختی می توان عزم زنان را در مبارزه برای یک مرد دست بالا گرفت. معشوقه ها سعی می کنند شما را از خود دور کنند، همسران می خواهند شما را نگه دارند. شانس بیشتر در طرف دومی است - مردان برمی گردند. مردان به ندرت به احساسات گوش می دهند. به خاطر معشوقه های خود، آنها عجله ای ندارند تا زندگی معمول خود را که "مدت هاست از آن خسته شده اند" روی خط بکشند. دلیل وابستگی شدید به خانه چیست؟

از دوران کودکی، مادران یک حقیقت تغییر ناپذیر را به دختران القا می کنند: عاشق شدن با یک مرد متاهل باعث غم و اندوه نمی شود و شما از خانواده دور نمی شوید. این نوع ارتباط باعث محکومیت عمومی می شود. اما شما نمی توانید با اصل معروف "شما نمی توانید به قلب خود سفارش دهید" بحث کنید. دخترها تا آخرین لحظه امیدشان را از دست نمی دهند که مرد متاهل خانواده را ترک کند.

در زیر می خواهیم 3 داستان واقعی در مورد ترک همسران و بازگشت بعدی آنها به همسران ارائه دهیم.

ناامیدی در زندگی روزمره

تاتیانا به دوستش گفت که عاشق مردی فوق العاده شده است. اما مشکلی پیش آمد: او متاهل است و یک دختر 17 ساله دارد. به گفته او "مشکل قابل حل است" و او مطمئن است که می تواند مرد متاهل را از بین ببرد. تاتیانا به نگرش شکاکانه دوستش توجه نکرد و اشتباه هزاران زن را تکرار کرد.

دوستان دیمیتری (نام عاشق) ادعا کردند: رقیب تانیا بهترین شخصیت را نداشت ، خوشبختی در خانواده از بین رفت. و دختر بالغ است. تاتیانا معتقد بود که پس از 20 سال ازدواج، عشق به پایان رسیده است. و همسر بسیار بزرگتر است.

تاتیانا خوش شانس بود: دیمیتری خانواده را ترک کرد ، اما شادی طولانی نشد.

6 ماه بعد از عروسی، من شروع به نگرانی و مشکوک به حضور یک معشوقه کردم. دیمیتری دیر به خانه آمد ، روابط به سمت بهتر شدن تغییر نکرد. من به این فکر عادت کردم که مردی که یک بار خیانت کرده است به خیانت کردن ادامه خواهد داد.

اما معلوم شد رقیب همسر سابق او است. دیمیتری توضیح داد که همسر و دخترش در کارهای خانه به کمک نیاز دارند، آنها غریبه نیستند. تاتیانا آرام شد - دلیل "معذرت پذیر" بود. با گذشت زمان، رابطه بدتر شد.

و یک روز دیمیتری اعتراف کرد که نمی تواند بدون خانه و خانواده اش تحمل کند. تاتیانا عصبانی شد و با فریاد پیشنهاد داد که به سابق خود بازگردد و در قلبش تکرار کرد: "او جایی نمی رود". اتفاقی که متعجب و ناراحت شد: عاشق وسایل را جمع کرد و رفت.

متعاقباً او خود را توجیه کرد - تاتیانا بهتر است ... اما همسرش مانند یک خواهر و مادر نمی تواند از زندگی پاک شود. نکته اصلی این است که من به غذاهای خانگی و چای عصرانه با لیمو عادت کردم.

معشوقه ها مطمئن هستند که وظیفه اصلی این است که مرد را از خانواده قدیمی خود دور کنند و خانواده جدیدی ایجاد کنند. اما به این سادگی نیست. تمرین نشان می دهد: نزدیک نگه داشتن شوهر شخص دیگری سخت تر است. طبق آمار، 70 مرد از 100 مردی که خانواده خود را ترک می کنند، باز می گردند. تغییرات روزمره ترسناک هستند. در ابتدا آنها را با اشتیاق نگه می دارد. اشتیاق کاهش می یابد و اشتیاق سرکوب ناپذیر برای خانه قبلی بیدار می شود.

مهم نیست که معشوقه چقدر تلاش کند، او دوم خواهد ماند و شرایط زندگی مشابهی را ایجاد نخواهد کرد: یک فرد متفاوت، با پایه ها و عادات متفاوت. حتی اگر همسر جدید بهتر از همسر قبلی باشد، نمی توان آسایش مشابهی را فراهم کرد. عادات خانگی دلیل اصلی بازگشت مردان به خانواده است.

دستکاری بارداری

الکسی در سن 28 سالگی با یک دختر جوان زیبای 19 ساله به نام سوتلانا آشنا شد. او با یک زن هم سن ازدواج کرد. اما، به گفته او، عشق فرازمینی وجود نداشت. و امکان بچه دار شدن نبود.

یک هفته پس از ملاقات آنها، سوتلانا و الکسی عاشقانه وحشیانه ای را آغاز کردند. دستمزد کم بود، اما او به معشوق جدیدش هدایای گران قیمت و گل های زیبا داد. او در پایان قول داد که به زودی به همسر عادی خود اعتراف کند.

پس از یک سال، شناخت صورت نگرفت. الکسی بهانه های زیادی پیدا کرد. این باعث شد سوتلانا اقدامات شدیدی انجام دهد. مصرف قرص های ضد بارداری را متوقف کرد. و طبیعتاً پس از مدتی او از حاملگی به محبوب خود اطلاع داد.

برای یک ثانیه اعتماد به نفس خود را در واکنش شادی آور الکسی از دست ندادم - او خواب یک کودک را در سر می پروراند. اما برعکس شد. او قول داد که کمک کند، اما همسر معمولی خود را ترک نخواهد کرد و او را ناراضی نخواهد کرد.

تنها 5 درصد از مردان قادر به ترک خانواده هستند. جنس قوی تر مفاهیم "عشق" و "ازدواج" را به اشتراک می گذارد. زنان به اشتراک نمی گذارند. یک زن عاشق همه چیز می شود - یک همسر، یک عاشق و یک دوست صمیمی. برای مردان، "عشق" به معنای صمیمیت و سرگرمی است، نه زندگی مشترک. ازدواج یک زندگی روزمره، آشنا و معمولی است. آنها طلاق را به خاطر عشق جدید و شکستن شیوه زندگی موجود ضروری نمی دانند.

عادت یک مرد بسیار قوی تر از عشق است. آنها همیشه به معشوقه خود می گویند که "برای همیشه می روند"، اما اغلب دروغ می گویند. اما سوتلانا اشتباه کرد. تمرین نشان می دهد: مردان خانواده خود را به خاطر یک کودک در کنار خود ترک نمی کنند، بلکه می توانند وظایف پدرانه را به شیوه ای مثال زدنی انجام دهند.

غریزه مالکیت

ویکتور زود ازدواج کرد، در سن 20 سالگی، و نه برای عشق بزرگ. معشوق با شخص دیگری ازدواج کرد و دختر "تسلی دهنده" به طور غیر منتظره باردار شد. جوانان ازدواج کردند و دوقلو به دنیا آمدند. در جلسه ای از همکلاسی ها با عشق قبلی ام، ایرینا آشنا شدم. تا آن زمان، دو بار طلاق گرفته است.

البته احساسات قدیمی شعله ور شد. ما شروع به دوستیابی کردیم. همسرش یولیا حدس زد، اما در ابتدا ترجیح داد توجهی نکند. در نتیجه، ایرینا اصرار به طلاق و نقل مکان کرد. ویکتور همین کار را کرد. با کمال تعجب، همسر فعلی مقاومت نکرد.

من به خانه قبلی ام رفتم تا با فرزندان دلبندم صحبت کنم و کمک کنم. روزی با مرد غریبه ای برخورد کردم که با همسر سابقش همدردی می کرد. و احساسات وارد عمل شد و او همسر سابقش را سرزنش کرد. اما من پاسخ مورد انتظار را شنیدم. یولیا به من یادآوری کرد که او را ترک کرد، او را رها کرد.

در کمال تعجب هر دو طرف ، ویکتور به ایرینا گفت که موافقت کرده است که منحصراً عاشق بماند و به خانواده باز می گردد.

مهم نیست که چقدر ممکن است عرفانی باشد، مردان در خون خود احساس مالکیت دارند. آنها حق دارند معشوقه داشته باشند، اما نیمه های سابق حتی نباید به روابط جدید فکر کنند. اغلب اتفاق می افتد که شوهران پس از اطلاع از وجود یک غریبه به همسر سابق خود باز می گردند.

جنس قوی‌تر برای یک همسر و یک معشوقه الزامات مختلفی دارد؛ جنس اول باید وفادار بماند و معشوقه باید زیبا بماند.

چند توصیه برای همسران

  1. به گفته کارشناسان، مرد تنها در صورت اختلاف طولانی مدت در خانواده و اگر سرگرمی جدید فقط بهانه باشد، به سراغ معشوقه خود می رود. بعید است که او شما را ترک کند تا زمانی که وضعیت کاملاً نادیده گرفته شود.
  2. وادار کردن شوهر به صرف وقت زیاد برای خانواده مفید است، در این صورت او انرژی لازم برای رفتن پیش معشوقه خود را نخواهد داشت. او با شما خواهد ماند، آشناتر است.
  3. و نباید به مردی که در شرف ترک است، هیستریک بزنید. بهتر است آسایش را فراهم کنید و او نظر خود را تغییر نخواهد داد.
  4. جذابیت مردان به دارایی می تواند به درد شما بخورد - باعث حسادت شود.
  • اگر یک سال گذشته باشد و او هنوز از همسرش جدا نشده باشد، بعید است که اصلا تصمیم بگیرد.
  • به وعده ها تکیه نکنید، به اعمال توجه کنید.
  • به او بگویید که دیگر نمی خواهید به عنوان یک معشوقه باقی بمانید. او با توجه به اینکه شما عزیزی هستید، شرط را برآورده می کند. اگر نه، خودتان تصمیم بگیرید.
  • شما به سختی تنها استثنا هستید. آن را به عنوان یک گزینه موقت در نظر بگیرید.
  • مردها ذاتا تنبل هستند... حتی اگر عشق هم وجود داشته باشد، بعید است که آن را ترک کند...

    برخی از مردم با دیگران عشق می ورزند، آنها فقط می خوابند، دختران اینگونه بودند و خواهند بود.

    قبول دارم از مشکلات فرار می کنند اما اشتباه می کنند که هر جا رفتند کمتر می شوند می دوند و می آیند اما کادرهای پرافتخاری هم هستند می دانند خانواده بهتر است اما نمی دانند آنها به سادگی نمی توانند خود را تحقیر کنند، اما من فکر می کنم اگر شما را دوست داشته باشند، با همه شرایط موافقت می کنند! گازش گرفته بود با اینکه الان مدام به یاد من است و دلش برای من می سوزد اما غرورش اجازه نمی دهد که برگردد فقط این نوع مرد است!

    چرا همسران رها شده را می پذیرند؟ همچنین از روی عادت؟ آیا پذیرش «قدیمی» با «سوسک‌های» معروف آسان‌تر از آغاز سفری جدید است؟ اما بیهوده.

    و من هرگز کسی را که به من خیانت کرده پس نمی گیرم. نه به این دلیل که نمی دانم چگونه ببخشم. من میتوانم. و می بخشیدم، اما به زندگی مشترک ادامه نمی دادم. از این گذشته ، برای جلوگیری از تکرار خیانت ، اول از همه باید چیزی را در خود تغییر دهید. اما من نمی خواهم - من خودم را با تمام مزایا و معایبم دوست دارم. و تغییر دادن خود چندان آسان نیست، آیا این تلاش موجه است؟

    یک مرد هرگز همسر مورد علاقه خود را ترک نمی کند، آنها فقط زمانی می روند که دیگر او را دوست نداشته باشند، صادقانه بگویم، اگر شوهران به همسران سابق خود بازگردند، حداقل برخی از زنانی که من می شناسم ازدواج می کنند.

    من احتمالا فقط یک مورد را می شناسم که شوهر از یک زن دیگر به خانواده بازگشته است و حتی پس از آن، 2 هفته آنجا زندگی کرده و برگشته است، من هرگز مورد مشابه دیگری ندیده ام و این را از داستان های مربوط به افراد مشهور نمی دانم.

    آنها معمولاً می روند و دیگر برنمی گردند.

    آنها برنمی گردند زیرا همسرانشان آنها را پس نمی گیرند)

    همه داستان ها داستان زندگی هستند. اما یکی دیگر از من وجود دارد: دوستی از 18 سالگی در وضعیت معشوقه بود. پنج سال برای معشوقش صرف کرد... بعد از آن خسته شد و مردی جوان و مجرد پیدا کرد. بله، وقتی عاشق از علاقه جدید معشوقش مطلع شد، عصبانی شد، اما... عقب افتاد... دوست من، چهار سال بعد از دوست مجردش جدا شد.. مدعی بعدی هم جوان و مجرد بود، اما به دلایلی او را دوست نداشت ... در حالی که زندگی من به سرعت در حال گسترش بود ، دوستم در سکوت بود ... من از قبل داشتم نگران او بودم ، آیا او خیلی طولانی با دخترها می ماند؟ اما دو سال پیش متوجه شدم که او با یک مرد قرار دارد. این چه کسی است؟ آها، این اولین معشوقه سابق ماست... در طول ماجراجویی های دوستم، معلوم شد که او طلاق گرفته است. حالا با هم زندگی می کنند. روح به روح. او واقعاً انتظار او را نداشت، اما ناخودآگاه، احتمالاً بله... و او نیز تصمیم به طلاق گرفت، اما معشوقش آزاد بود. اینجا! همه چیز در زندگی اتفاق می افتد و هیچ کس به کسی خیانت نکرد، اما در نهایت با هم

    من شوهرم را ترک کردم. سپس با مردی آشنا شد که خانواده، همسر، پسر داشت. من تصمیم گرفتم که این مرد باید مال من باشد. من با او خوابیدم. من به خانواده اش اهمیت نمی دادم، فقط به فکر خودم بودم. از براتسک به دنبال او به کراسنودار رفتم. من در شرکت او کار پیدا کردم. اما او هنوز با همسرش است. دوستانش مدام مرا تحقیر می کنند و به من فاحشه می گویند. اما من شرکت را ترک نمی کنم، برایم مهم نیست که دوستانش با من چگونه رفتار می کنند، من یک هدف دارم و به سمت آن می روم.

    تاتیانا همه به سمت شما برمی گردند - هیچ کس بومرنگ را لغو نکرده است. او شوهر شخص دیگری است ، شما خانواده را از هم می پاشید. شما با این مرد خوشبختی نخواهید داشت. و او را دوست ندارید ، این از نظر شما مشخص است. پیام..

    من احتمالا هرگز خانواده دیگران را از هم نمی پاشم. چون من خودم در این شرایط بودم. گذشتن از همه اینها خیلی سخت است. شوهر من یک معشوقه دارد و این زمانی است که من باردار هستم. خیلی سخت. حالا معشوقه ای وجود ندارد، اما هنوز نمی توانم او را ببخشم. دارم به طلاق فکر میکنم

    و شوهرم من و بچه هایم را شش ماه پیش به روستا فرستاد، گویا برای کسب درآمد و تبلیغ تجارت! در نتیجه بعد از 5 ماه متوجه می شوم که در تمام این مدت با یک دختر 23 ساله رابطه داشته است! من 27 ساله هستم، او 30 ساله خواهد شد، فرزندان ما یک ساله و 2.6 ساله هستند (دخترها) و او تلفنی به من گفت که من را دوست ندارد و هرگز دوستم نداشته است، ما ازدواج کرده ایم. 6 سال، 5; می گوید او را دیوانه وار دوست دارد. در آپارتمان من زندگی می کرد. ما حتی بدون پرداخت آب و برق از آن لذت بردیم! الان با بچه ها برگشتم خونه، اون یکی دو روز پیش ما زندگی کرد و گفت که نمیتونه از پس خودش بربیاد، پس رفت پیشش! آنها قصد دارند یک کیلوولت اجاره کنند اما پولی نیست! آنها در خانه مادر شوهرشان زندگی می کنند! قول داد هر روز به بچه ها کمک کند، اگر خوش شانس باشیم هفته ای یک بار می بینیمش! البته اگر بیاید او را می بخشم و هرگز این را به یاد او نمی آورم، اما امروز است، مطمئن نیستم که یک ماه دیگر او را سپر کنم! او آغازگر درخواست طلاق بود، دادگاه برای 26 ژوئن 2016 تعیین شد!

    سه روز پیش مردی که سه ماه با او زندگی کردم نزد همسرش برگشت. او تنها آغازگر رابطه ما بود. چیزی نگفت فقط به همسرش زنگ زد. او گفت که آرزو دارد از شر او خلاص شود، سال هاست که رابطه نزدیکی با او نداشته است، کاملاً تنها است. اینکه تمام عمرم رویای کسی مثل خودم و غیره را دیدم. و غیره به او پیشنهاد دادم که یک آپارتمان اجاره کند، تنها زندگی کند و به این فکر کند که بعداً چه کاری انجام دهد. اما او می خواست با من باشد! آنها شروع به زندگی مشترک در یک آپارتمان اجاره ای کردند. با او خیلی خوش گذشت! دیگر انتظار نداشتم چنین شادی در زندگی من باشد! اما شادی زیاد دوام نیاورد. همسرش او را صدا زد، ابتدا قسم خورد، سپس گریه کرد و از او خواست که برگردد. او اصرار داشت که نمی داند چگونه از شر او خلاص شود. او کار نمی کرد، او با هزینه او زندگی می کرد. در همان زمان ، او موفق شد هم آپارتمان و هم یک ویلا را برای او ثبت کند. معلوم شد که او اصلاً چیزی ندارد. او دائماً پول می خواست و او مجبور بود اجاره خانه را بپردازد. او مدام با من بحث می کرد که همسرش به او می گوید که حتماً پیش او برمی گردد و با گیج از من پرسید: چرا او این تصمیم را گرفت؟ او اصرار داشت که مدتهاست به عنوان یک زن به او علاقه ای نداشت و آرزوی طلاق او را داشت. اما او نمی خواهد رابطه را خراب کند، زیرا همه چیز به نام او ثبت شده است. بتدریج احساس کردم که او دارد زیر بار وضعیتش می رود: زندگی در یک آپارتمان اجاره ای، چشم انداز مبهم... و نفرت از همسرش با ترحم برای او جایگزین شد. او اغلب به دیدن او در ویلا می رفت و چند بار هم به بهانه های مختلف برای گذراندن شب نمی آمد. بار سوم که حاضر نشد، دیگر به تماس ها و پیامک ها پاسخ نمی دهد. و صبح نوشتم که همه چیز با او خوب است. اما در آن زمان وسایلم را جمع کرده بودم و او را ترک کرده بودم. من نمی خواستم خانه نشین شوم، اصلاً برای این نقش آماده نیستم. ابتکار ترک همسرش فقط با او بود! یادم می‌آید که او سه ماه پیش گفته بود و کاملاً گیج شده‌ام. چگونه یک بزرگسال می تواند در چنین مدت کوتاهی موقعیت خود را تا این حد تغییر دهد؟ شاید من ساده لوح باشم، اما می ترسم! شاید، البته، احساسات او نسبت به من شروع به محو شدن کرد... اما چرا او ابتدا چنین چیزهای زننده ای در مورد همسرش می گفت و سپس به راحتی به او باز می گشت. او چند هفته پیش به کشورش در اوکراین رفت. احساسی که در آنجا او را جادو کرده است ... اگرچه به احتمال زیاد، علاوه بر عشق و عاشقی، منافع ملکی نیز وجود دارد. به قول خودشان با بحث مسکن همه چیز خراب شد. و فقط فرش را از زیر من بیرون کشیدند. همه چیز مثل یک رویا بود، این ملاقات، این رابطه، پر از شادی و عشق که به من الهام می‌داد! و چنین پایان پیش پا افتاده ای. کسالت آور!

    رابطه من تقریباً 4 ماه طول کشید، او با شوهرم ازدواج کرده است، من 9 سال است که در ازدواجم با شوهرم خیانت نکرده ام، اما وقتی با معشوقم آشنا شدم زمین از زیر پایم بیرون رفت، او مرا به معنای واقعی کلمه درگیر کرد. عشق باهاش ​​گفت چقدر دوستم داره چه قشنگه و اینا... هر دقیقه آزاد وقت میذاشتیم ولی یه دفعه نامه های عاشقانه رو پاک نکرد و طبیعتا همسرش خوند، رسوایی اشک، او را ترک کرد، او گم شده بود، او به هیچ چیز جز او نیاز نداشت، او البته بازگشت، اما رابطه ما عملا تمام شد، او به من گفت من را نکش، من به همسرم قول دادم که هرگز با او ارتباط برقرار نکنم. تو... علیرغم اینکه من خودم از صمیم قلب میخواستم کمکشون کنم صلح کنن ((( حیف که با این همه بی نیاز شدم 3 بار ترکم کرد و بهش نوشتم و زنگ زدم(((از خودم بیزارم ... حتی بعد از آن چندین جلسه داشتم، اما او فقط سخت نگرفت!

    یک مرد متاهل مرا ترک کرد

    راستی چرا مردها معشوقه دارند؟ از این گذشته ، اغلب اتفاق می افتد که در یک خانواده ، در نگاه اول ، همه چیز خوب است - زن زیبا است ، خانه تمیز است و بچه ها سالم هستند ، اما شوهر هنوز به سمت چپ می رود. بدترین چیز این است که این روزها به سختی می توان کسی را با این پدیده شگفت زده کرد، زیرا همیشه این اتفاق می افتد. اگرچه هر زنی صمیمانه معتقد است که چنین مشکلی هرگز خانواده اش را تحت تاثیر قرار نمی دهد، اما ممکن است برای هر یک از ما اتفاق بیفتد. اما اگر مشکل شما را تحت تأثیر قرار داده است، پس نباید صحنه هایی در خور سریال های تلویزیونی مکزیکی خلق کنید - چنین رفتاری فقط مشکل را تشدید می کند و می تواند منجر به طلاق ناخواسته شود یا به این واقعیت منجر شود که شوهر شما به دنبال تفاهم و آرامش است. سمت. در اینجا با مشاوره با یک روانشناس که به شما کمک می کند شوهر خود را به خانواده بازگردانید و از نزاع و رسوایی اجتناب کنید، به شما کمک می کند.

    هر روانشناس در طول مشاوره به شما توضیح می دهد که دلایل متعددی برای خیانت مردان وجود دارد. رایج ترین آن است تمایل به تنوع بخشیدن به زندگی، آتش، هیجان، شور را در آن بیاورید. دلیل نیز ممکن است از دست دادن جذابیت جنسی برای همسر، کنجکاوی پیش پا افتاده، تمایل به اثبات چیزی به کسی باشد (به عنوان مثال، دوستانی که اغلب در مورد روابط عاشقانه خود لاف می زنند). غالباً یک مرد تحت تأثیر تربیت ضعیف یا الگوی ناموفق رفتاری است که پدرش در اوایل کودکی به او نشان داده است. گاهی اوقات الکل عامل خیانت است. و در پایان، تأثیر تلویزیون، اینترنت و سایر رسانه ها.

    چندین دلیل اصلی وجود دارد که چرا یک مرد معشوقه می گیرد و در هر موقعیتی باید متفاوت عمل کنید.

    در وهله اولبه گفته روانشناسان، دلایل خیانت، تمایل به تنوع بخشیدن به زندگی است. واقعیت این است که اکثر مردان آنقدر که دوست دارند میل جنسی را نشان دهند، ندارند، بنابراین به دنبال تغییر در احساسات هستند. در عین حال، برای آنها همسر همیشه جدا می ایستد، شاید بتوان گفت، در وهله اول.

    چنین مردانی معمولاً پول خوبی کسب می کنند ، فعال هستند ، از ظاهر خود مراقبت می کنند ، دوست دارند تأثیر بگذارند و دوست ندارند در مورد مشکلات خود صحبت کنند. آنها الکل را دوست ندارند و زمان زیادی برای آن ندارند - آنها تمام وقت خود را به کار و پس انداز پول اختصاص می دهند. اما آنها باید به نحوی استرس را از بین ببرند، بنابراین معشوقه به دست می آورند. درست است، آنها منحصراً "برای سلامتی" به آنها نیاز دارند.

    اما مشکل اینجاست که عملاً نمی توان با این خیانت ها کاری کرد. اگر به همسرتان فشار بیاورید، او به گونه ای شروع به خیانت می کند که شما نمی توانید از آن مطلع شوید. در اینجا انتخاب با شماست که آیا می خواهید با چنین مردی باشید یا نه. اما به یاد داشته باشید، به سادگی هیچ انسان کاملی وجود ندارد، هر کسی کاستی های خود را دارد. درست است، این نوع مزایای بسیاری دارد: در وهله اول آنها همیشه همسر، خانه، آسایش و خوشبختی خانواده خود را قرار می دهند، فرزندان خود را بسیار دوست دارند.

    در مقام دومارزش خیانت به دلیل کینه چنین خیانت هایی معمولاً توسط مردان آهسته و دقیق انجام می شود. از آنجایی که برای این نوع مردان خانواده مقدس ترین چیز است، تنها همسرش می تواند با رفتار بسیار بی احترامی خود او را به خیانت وادار کند.

    به عنوان مثال، یک زن ممکن است اغلب از صمیمیت امتناع کند یا جزئیات مختلف زندگی شخصی خود را با اقوام یا دوستان مورد تمسخر قرار دهد. در این مورد، شوهر تلاش می کند تا به خود و به تمام جهان در همان زمان ثابت کند که او نوعی ژنده پوش نیست، بلکه یک مرد واقعی است.

    اگر واقعاً همسرتان را دوست دارید و می خواهید در کنار او باشید، باید رفتار خود را به طور بنیادی تنظیم کنید، گرما، مراقبت و عشقی را که او به آن نیاز دارد به او بدهید. در اینجا مناسب نیست که به غرور دست بدهیم، زیرا این فقط اوضاع را بدتر می کند. مشاوره با روانشناس به شما کمک می کند خانواده خود را در چنین شرایط سختی نجات دهید.

    در مقام سوماز جمله دلایل خیانت مردان الکل است. در این مورد، شما باید بلافاصله و قاطعانه عمل کنید، زیرا چنین رفتاری می تواند خیلی سریع به عادت یک مرد تبدیل شود، و پس از آن تغییر هر چیزی بسیار دشوار خواهد بود. اینجاست که باید تمام شدت خود را اعمال کنید - بایکوت ترتیب دهید و صحبت نکنید و زندگی او را غیرقابل تحمل کنید. و لازم نیست از زیاده روی کردن هراس داشته باشید، زیرا باید یک بار برای همیشه جلوی خیانت شریک زندگی خود را بگیرید. بنابراین با خیال راحت از کل زرادخانه "شکنجه زنان" استفاده کنید.

    تحت هیچ شرایطی نباید اجازه دهید خیانت به او از بین برود!این ممکن است به این واقعیت ختم شود که مرد با دیدن آرامش شما، رفتاری غیرقابل بخشش متکبرانه داشته باشد. در نتیجه خانمی قاطع تر و کمتر ظریف او را می برد.

    دلیل خیانت همسرتان هرچه که باشد، به یاد داشته باشید که این دلیلی برای از بین بردن ازدواج شما نیست. از یک روانشناس مشاوره بگیرید و او قطعاً به شما کمک می کند تا مشکل را بدون نزاع و رسوایی های غیر ضروری حل کنید. مراقب خانواده و روابط خود با دیگران باشید.

    و بعد از 60 سالگی به یک مرد نیاز دارم. یک روانشناس می گوید چگونه زندگی شخصی خود را در دوران بازنشستگی بهبود بخشید؟

    خواننده ما می نویسد که او در جوانی قادر به ایجاد یک رابطه شاد و طولانی مدت نبود. اما الان هم با اینکه چند سالی است که بازنشسته شده است، می خواهد یک همراه شایسته پیدا کند. یک روانشناس می گوید چگونه زندگی شخصی خود را بعد از 60 سالگی بهتر کنیم؟

    از دست دادن یک عزیز آسان است، اما بازیابی یک ارتباط عاطفی یا پیدا کردن یک دوست جدید به همان اندازه قوی ساده ترین کار نیست. شاید شما نباید یک قهرمان باشید و سعی کنید به تنهایی مشکلی را که به نظر شما غیرقابل حل است، کشف کنید. ما به شما کمک حرفه ای از روانشناسان مرکز روابط موفق را پیشنهاد می کنیم.

    شما داستان خود را برای ما ارسال کنید و ما آن را با نظرات کارشناسان منتشر می کنیم. برای اینکه ما اصل مسئله را بهتر درک کنیم، لطفاً داستان هایی را با جزئیات (البته مطابق با شخص شما) ارسال کنید. و ما هر کاری که ممکن است انجام خواهیم داد تا اطمینان حاصل شود که روحیه خوب، هماهنگی و آرامش به خانه شما باز می گردد. ناشناس بودن نامه ها تضمین می شود.

    ما منتظر نامه های شما در آدرس هستیم برای جلوگیری از گم شدن نامه خود، لطفاً در قسمت موضوع "داستان من" را ذکر کنید.

    - سلام! من 63 سال دارم. او در خانواده ای ثروتمند و باهوش متشکل از یک دانشمند و یک پزشک به دنیا آمد. پدربزرگ ژنرال بود. از بچگی همه چیز را ممنوع کردند و به خاطر کوچکترین نمره بدی مرا کتک زدند، اجازه ندادند جایی بروم، پیگیری می کردند که با چه کسانی ارتباط برقرار می کردم. او عاشق خواندن بود، به تنهایی در اتاق زیر شیروانی در ویلا رویا می دید و دانش آموز خوبی بود. من برای اولین بار به خاطر اصرار پدرم بعد از مرگ مادرم ازدواج کردم. معلوم شد شوهر اول الکلی است. ما شش ماه زندگی کردیم. او برای بار دوم به توصیه والدین پدرش ازدواج کرد. او بسیار خوب، خوش تیپ، مهربان، باهوش، کاندیدای علم بود. او از کودکی به شدت بیمار بود ...

    او کمتر از 5 سال با شوهر دومش زندگی کرد. در 33 سالگی بیوه شد و از این ازدواج یک پسر به جا گذاشت. دهه 90 اتفاق افتاد ، وضعیت مالی من به شدت بدتر شد - همه چیز را از دست می دادم ، بدهکار بودم و گرسنه می شدم. وقتی 42 ساله بودم، یکی از دوستان دوران جوانی ام مرا پیدا کرد و پس از تردید، با او آشنا شدم (او متاهل بود)، زیرا ... از نظر جسمی واقعاً به یک مرد نیاز داشتم و فکر می کردم که او مرا از مشکلات نجات می دهد.

    تصور می شد که این به بزرگ کردن پسرم کمک می کند (من خیلی آرام بودم و هستم). در سن 44 سالگی که زیاد کار کرده بودم، در یک سازمان معتبر مشغول به کار شدم و در سن 45 سالگی دوباره بدون مرد ماندم، زیرا ... این مرد متاهل خانواده اش را به خاطر یک زن بسیار جوان ترک کرد و نه برای من.

    افسردگی شروع شد و درمان شد. من با مردی آشنا شدم تا یکی باشد که از این حالت خارج شود... نه من احساس جدی داشتم و نه او. اما او شخصیت خوبی داشت، خوش بین. در سن 45 سالگی با مادرش زندگی می کرد که حقوق بازنشستگی زیادی داشت و مدت زیادی در جایی کار نمی کرد و بسیار حریص بود - تا سرحد فحاشی. من آن را اینگونه درک کردم: از آنجایی که هیچ مرد خوبی وجود ندارد، پس برای سلامتی (مانند یک قرص) نیاز به قرار ملاقات داریم. من 4 سال با او قطع رابطه کردم.

    و وقتی برای بازنشستگی فرستاده شدم، دوباره با او ملاقات کردم تا خلاء ایجاد شده را پر کنم. با اینکه عیب های زیادی در او می دیدم، فکر می کردم به مرور زمان رابطه ام با او بهتر می شود. یک سال پیش او موضوع زندگی مشترک را مطرح کرد و گفت که هیچ برنامه ای برای زندگی خانوادگی ندارد. این باعث رنجش من شد. من در ماه مارس برای زندگی در کشور نقل مکان کردم زیرا پسرم بالغ است و می خواهد جدا زندگی کند.

    از آن زمان، این مرد در وایبر برای من پیام می‌نویسد، اما نه زنگ می‌زند و نه می‌آید، مرا به جای خود دعوت نمی‌کند. او هرگز به خانه من نیامد، اگرچه دائماً می گفت "شاید". چگونه می توانم یک مرد خوب دیگر را ملاقات کنم؟ من نمی گویم که برای زندگی با کسی (شستن، تمیز کردن و غیره) تمایل دارم، من به اندازه کافی از پسرم و خودم مراقبت می کنم. اما من دوست دارم یک رابطه صمیمانه و واقعی با یک فرد خوب داشته باشم. من از مردان در عکس های اینترنتی خوشم نمی آید. این درست نیست که بعد از 60 سالگی نیازی به مرد ندارید! من نیاز دارم، اما می خواهم، ارتباطی زیبا، جالب، مهربان و متقابل محترمانه!

    نظر روانشناس:

    - داستان شما به صورت کلاسیک توسعه یافت. همه چیز از آسیب های دوران کودکی شروع شد که شما به طور کامل توضیح دادید. ما شاهد ممنوعیت های شدید، خشونت، محدودیت ها هستیم. همه اینها به شما این فرصت را نمی دهد که یاد بگیرید چگونه با مشکلات کنار بیایید، دیدگاه خود را داشته باشید و تجربه کسب کنید. و این برای انتخاب شریک ضروری است.

    در مورد شما، انتخاب یک همراه بر اساس نظر والدین و زمانی که آنها رفتند، بر اساس انتخاب تصادفی یا جزئی بود.

    یکی از مهمترین وظایف پریود یک دختر (به عنوان «مقام اجتماعی») این است که خودش را بشناسد و یاد بگیرد که مرد را انتخاب کند. اگر انتخاب معقول و بر اساس تعداد کافی معیار باشد، تا حد زیادی رضایت در رابطه را تضمین می کند. نکته اصلی حمایت و ساختن آنهاست.

    انتخاب شخصی شما تنها بر اساس معیار "خوش بینی" یا "جذابیت بیرونی" بود، اما، همانطور که تجربه نشان داده است، این برای ایجاد روابط قوی بسیار ناکافی است.

    متأسفانه ویژگی های قابل توجه مردان شما «الکلی، مرد ناسالم، مرد متاهل، مرد نابالغ، وابسته به مادر» بود. اساس رابطه فقط امید شما بود. هیچ ایده روشنی در مورد چگونگی ایجاد روابط، آنچه می خواهید از آنها بدست آورید، آنچه شما نیاز دارید، آنچه که لیاقت دارید وجود نداشت. و اساس همه اینها کمبود شدید اعتماد به نفس و عدم تجربه بود.

    تجربه از زنان مسن تر به دختران وقتی که دختر می شوند منتقل می شود. آنها همیشه در مورد این موضوع صحبت نمی کنند، آنها فقط مانند زنان شایسته، با اعتماد به نفس و شاد رفتار می کنند.

    اگر چنین تجربه ای ندارید، باید خودتان آن را به دست آورید. تا اینجا فقط اشتباهاتی در نامه شما وجود دارد، اما از آنها نتیجه گیری درستی بگیرید و این به تجربه شما تبدیل خواهد شد. شما فقط باید از آن به نفع خود استفاده کنید.

    امیدهای شما جوانه اعتماد به نفس است. آنها باید حمایت و فرمول بندی روشنی را در قالب معیارها و الزامات کسب کنند.

    به عنوان مثال، اگر شما فردی باهوش هستید، پس حق دارید یک مرد باهوش را به عنوان شریک زندگی خود انتخاب کنید. معامله با خود به شکل سازش "او حریص است، اما او خنده دار است" غیرقابل قبول است. این یک مسیر مستقیم برای نارضایتی است. شما هرگز نمی توانید به خاطر حریص بودن به او احترام بگذارید. الزامات اساسی شما باید به طور کامل اجرا شود. شما فقط می توانید با مصالحه در مورد ویژگی هایی موافقت کنید که برای شما مهم نیستند.

    باید به خاطر داشت که یک بزرگسال مسئول برآورده کردن نیازهای خود است؛ انتظارات ساده لوحانه مبنی بر اینکه کسی برای مراقبت از شما بیاید همیشه با واقعیت نادیده گرفته می شود. چنین انتظاراتی عواقب آسیب های دوران کودکی است؛ شریک زندگی نباید مسئول آنها باشد.

    بسیاری از تعصبات ناسالم در ایده های شما در مورد روابط و زندگی خانوادگی وجود دارد. و آنها که در هسته جهان بینی شما قرار دارند، شوخی بی رحمانه ای با شما بازی می کنند. به عنوان مثال: یک زن باید کمتر از یک مرد درآمد داشته باشد، رابطه با مرد می تواند بدون احساسات و صمیمیت عاطفی باشد، "برای سلامتی"، مرد درمان افسردگی یا راهی برای پر کردن خلاء است، رابطه با مرد. در مورد شستشو و تمیز کردن است.

    با از بین بردن آنها و جایگزین کردن آنها با یک دیدگاه بالغ، بالغ و ایمن از روابط، بسیار شایسته تر و مستقل تر خواهید شد. اینها قوانین ساده و ایمن زندگی هستند که می توانند خیلی ساده فرموله شوند. احترام، تفاهم، استقلال، اجتماع منافع، صمیمیت، هماهنگی، مسئولیت.

    اولین قدم برای داشتن یک رابطه سالم با دیگری ایجاد رابطه با خودتان است. شما باید بفهمید که کی هستید و انتخاب همسرتان را بر این اساس قرار دهید.

    دومین معیار مهم اعتماد به نفس و احساس ارزش عینی شخصیت است. دانستن نیازهای خود و توانایی مسئولیت پذیری آنها، انتخاب شما را برای شما صحیح و ایمن می کند.

    فقط پس از تکمیل این کار می توانید یاد بگیرید که مانند یک دختر رفتار کنید: احساس جذابیت کنید، بتوانید ارتباط برقرار کنید، معاشقه کنید، آزرده نشوید، بتوانید خواسته های خود را به گونه ای مطرح کنید که برای یک مرد تعریف شود. این مهارت های مهم به سن بستگی ندارد، زیرا شما مجرد هستید - به این معنی که در مرحله دختر هستید.

    به یاد داشته باشید که مهارت های اغواگری به تنهایی بدون اعتماد به نفس فردی شکست هستند. علاوه بر این، یک پسر بالغ باید مستقل زندگی کند و از خودش مراقبت کند، در غیر این صورت او را وابسته و نابالغ خواهید کرد.

    کارهای درونی زیادی در پیش است که نتایج آن هماهنگی و اعتماد به نفس شما، رهایی از تعصبات مضر و توانایی انتخاب یک مرد شایسته خواهد بود. بنابراین، شادی رابطه قابل پیش بینی، رضایت بخش، قابل اعتماد خواهد بود و در دستان خود شما با شریک زندگی تان خواهد بود.

    مرد من همسرش را به خاطر من ترک کرد!

    ما نزدیک به یک سال با هم قرار گذاشتیم، عاشق هم شدیم، او مرا مجبور نکرد که بروم، یک عصر خوب آمد و گفت که با همسرش صحبت کرده، توضیح داد که شخص دیگری را دوست دارم و نمی توانم در آن زندگی کنم. دروغه.شکه شدم انتظارش رو نداشتم البته قبولش کردم دوتا بچه دارن هر روز زنگ میزنه به وجدانش متوسل میشه من چیکار کردم بچه ها حوصله سر رفته و ... او گفت که از بچه ها حمایت کامل خواهد کرد ، همه چیز را به جز تجارت برای او گذاشت ، اما او تسلیم نمی شود. متوجه شدم که عصبی است ، اگرچه سعی می کرد آن را نشان ندهد. برای من سخت است. بهتره فورا برم تا اینکه بعد از مدتی این کار رو انجام بدم.چیزی بهش نمیگم.چطور بیشتر رفتار کنم؟فقط در مورد جنبه اخلاقی صحبت نکن من خودم میدونم.

    چند وقته باهاش ​​زندگی میکنی؟؟ آن ها طلاق رسمی نبود؟؟

    چگونه رفتار کنیم همه چیز خوب است، شما فقط باید با آن زندگی کنید - فرزندان او همیشه در زندگی شما خواهند بود. اگر برای این آماده هستید، پس همه چیز خوب است))) اما من از عمل او خوشم آمد. اگر عشق وجود ندارد، چرا رنج می کشیم؟ بسیاری از مردان از انجام چنین اقداماتی می ترسند و می خواهند همزمان روی چند صندلی بنشینند.

    خوب، از آنجایی که او به تنهایی تصمیم گرفته است، بعید است که تقصیر شما باشد. خوب، بله، شما رابطه جنسی داشتید، پس چه؟ چه زمانی رابطه جنسی خالص شما را از یک خانواده قوی دور کرد؟ هرگز. پس زندگی کنید و از زندگی لذت ببرید، اگرچه همسر سابق او برای مدتی اعصاب شما را به هم خواهد زد.

    این احتمال وجود دارد که همسرتان رابطه شما را از بین ببرد. به خصوص اگر او عاقلانه به این موضوع برخورد کند.

    او متاهل است، دو فرزند دارد، و شما یک سال تمام با او در رختخواب غلت می‌زنید؟

    شما دقیقاً به سرنوشت همسر او دچار خواهید شد. فرزندان شما نیز خواهند دانست که دلتنگی برای پدرشان چگونه است.

    حداقل یک سال دیگر سخت خواهد بود، سپس یکی از این دو اتفاق خواهد افتاد. یا به دلیل مشکلات پیش آمده جدا می شوید (و نمی توان از آنها اجتناب کرد) یا نمی کنید) ما از هفتمین سال زندگی مشترک خود جان سالم به در برده ایم.

    من از کلمات در مورد همسرم خوشم نمی آید - "تماس می گیرد"، "تماس می گیرد"، "آرام نمی شود". متواضع تر باش).

    چرا برات سخته؟ آیا این همان چیزی نیست که شما می خواستید؟

    بله، باید منتظر بمانیم همسرم بعد از مدتی آرام می شود. در واقع نیمه شب با هیستریک و تهدید به ما زنگ زد که خودکشی خواهد کرد. البته تموم نکردم :)) حقیقت اعصابمو خرد کرد. اما الان 10 سال است که اینجا زندگی می کنیم، همه چیز خوب است. صبر کن

    ریتا، کارهای مشترکی برای انجام دادن با مردت پیدا کن - حواس او را از افکار دشوار دور کن، صبر کن، زمان خیلی چیزها را سر جای خودش قرار می دهد، سعی کن از دست همسرت عصبانی نباشی، او غمگین است، حتی اگر چیزی به او بگوید. شما در عصبانیت - آزرده نشوید سعی کنید به آنها کمک کنید شاید اگر بتوانند شما را بپذیرند))) موفق باشید ، صبر. سخت خواهد بود، بگذارید برای شما راحت تر باشد)))))

    ))) همه چیز شبیه بود، البته یکسان نبود، اما سابقم هم زنگ زد، پسرم زنگ زد، اشک می ریخت، دردناک بود، نمی فهمیدم چه کار کنم، چگونه به او کمک کنم. او را از خانواده دور نکرد، آنها خود به خود از هم جدا شدند، اما این که او برای من رفت برای او یک تراژدی بود (الان همه چیز اوکی است (3 سال گذشت، ما یک مدت ازدواج کردیم. خیلی وقته ما همیشه با هم هستیم منتظر بچه هستیم پسرش آخر هفته پیشمونه منو مادر دوم صدا میزنه مشکلات هست ممکنه سخت باشه پسر دادن به مادرش سخته)) )

    و این چیست - "در روز مادر"؟

    8 - آه، فهمیدم - دادن "پسر" به مادرتان در روز دوشنبه دشوار است - خوب، بله، او احتمالاً مادر بدی است)

    ابتدا با افراد متاهل رابطه برقرار می کنند و سپس می نویسند: "بعد باید چه کار کنم؟" و جنبه اخلاقی را می داند. نویسنده حالا خودت دست از سرش بردار!!

    همان چیزی است، اما به من بگویید - چه کسی به این فکر افتاد که فرزند شخص دیگری شما را "مادر دوم" خطاب کند؟ این ایده شماست یا شوهرتان؟

    خود کودک نمی تواند به این موضوع فکر کند - کودکان می دانند که مادر تنهاست. "من در میان امواج و باد شنا می کنم

    به تنها مادر دنیا."

    بیا مرد صادق، احترام و احترام. و همسر سابق بی دلیل تماس می گیرد، زیرا به هر حال همه چیز برای او تمام شده است.

    ) نه، نه))) او یک مادر فوق العاده است)

    پس چرا برای شما "سخت" است که کودک را به مادر زیبای خود بدهید؟)))

    اما او قبلاً مال من است))) می فهمی، چگونه مال خود را تقدیم می کنم، دلم برایش تنگ شده است. قلب از قبل به هم وابسته می شود و به مرور زمان با هم دوست می شویم، زیاد صحبت می کنیم)))

    چیز معمولی در روسیه، مردان دست به دست می شوند زیرا ... آنها نمی توانند بلافاصله تصمیم بگیرند که کجا بهتر است. سپس پسران آسیب دیده آنها بزرگ می شوند و راه پدران خود را دنبال می کنند. چرخه شهر در طبیعت.

    15.) توسط یک کودک اختراع شد) او به طور کلی سخنگو و مخترع است، البته، من کلمات در مورد مادرم را جدی نمی گیرم، اما وقتی او به من گفت، "میدونی، داشتم فکر می کردم" خوب بود. اینجا خانه دوم من است، و تو همسر پدرم هستی، یعنی تو مادر دوم من هستی"))) بله، خوب است، از این بابت خوشحالم.

    پسر فقیر - او گیج است، نمی داند چه اتفاقی می افتد.

    تلاش برای راضی کردن شما، برای راضی نگه داشتن شما. این خوب نیست. هنوز نفهمیده که اینجوری داره به مادر خودش خیانت میکنه. باید به او توضیح دهید که یک فرد فقط یک مادر دارد و بقیه (در بهترین حالت) دوست هستند.

    22) من کاملا موافقم، مادرم محبوب ترین است و تنها راه همین است))) و پسر گیج نمی شود، منطقش او را اینطور پیچیده کرده است - من هیچ چیز بدی در آن نمی بینم. به طور کلی باهوش، ما فقط برای او خوشحالیم، فقط چیزهای خوب در مورد مادرش. اگرچه من معمولاً سعی می کنم در مورد کارهای او بحث نکنم. مامان اکنون شوهر جدید خود را دارد و همه چیز اوکی است. گذشته (TTT)

    نویسنده، به یاد داشته باشید، هیچ کودکی ارزش این را ندارد که زندگی خود را با یک زن مورد بی مهری خراب کند. و بچه ها وقتی هیولا می شوند که والدینشان عشقی ندارند. شما باید به آرامی این را به مرد خود القا کنید. و به همسرش بگو وقتی گوش نمی دهد سخت تر باشد. شما نمی توانید به دلیل احساس وظیفه و احساس گناه، کسی را مجبور کنید که با شما زندگی کند. کودکان از نظر روانی رنج خواهند برد. کارهای مشترک با او پیدا کنید تا همیشه با شما مشغول باشد و تکرار می کنم همسرتان را جسورانه بفرستید. هیستریک ها متعلق به مطب دکتر هستند - فقط او را برای او ناکافی تصور کنید. در مورد این واقعیت صحبت کنید که فقط یک زندگی وجود دارد. و بچه ها وقتی پدر خوشحال باشد شادتر بزرگ می شوند. شما نمی توانید ناراحت شوید - باید فکر کنید که همه چیز خوب خواهد بود. آنها فقط دو فرزند را ترک نمی کنند، ظاهراً stsukkkkka هنوز هم همان است. به او کمک کنید احساس گناه نکند. چون تقصیر او نیست.

    مهمان 21 درباره "چرخه شهر در طبیعت." من چیزی نمی دانم، من با چیزی برخورد نکردم، و اگر مردم طلاق بگیرند و با هم ارتباط مسالمت آمیزی داشته باشند، به هم کمک کنند، آنقدرها هم بد نیست، نکته اصلی وجدان است، اگر قضاوت نکنید، می توانید خیلی زنده بمانید و عصبانی نشو

    23))) خوب ، این همان چیزی است که به شوهر خود می گویید))) - شما احتمالاً در "مرتب کردن همه چیز" استاد هستید). این یک کیفیت کمیاب است. اما هنوز - شما نوشتید "مشکلاتی وجود دارد" ، "سعی می کنم درباره اقدامات او بحث نکنم" - بنابراین هنوز "همه چیز در گذشته" نیست؟ چه چیزی در گذشته نیست؟)

    آخه باید بری تاپیک "دختر ناتنی من کجا زندگی کنه؟؟" - در آنجا دختر 8 ساله ای که مادرش فوت کرده بود مانعی برای همسر جدید پدرش شد ... آنها باور نمی کنند که افرادی هستند که می توانند فرزندان دیگران را دوست داشته باشند. ما مطمئن هستیم که فرزندان دیگران همیشه ناسپاس هستند. آیا شما مثال خود را برای آنها بیان می کنید)

    خلاصه دختر خراب شد، فقط می خواست اسپانسر داشته باشد، اما باید زیر یک سقف زندگی می کرد. هاهاها 🙂 اینطوری باید باشه!

    راستش چه لعنتی، همسرم یک سال است که زنجیر می‌کند و به این می‌گویید صداقت؟

    اوه لعنتی چطور فهمیدی معشوقه های شما همیشه مقصر هستند، اما وقتی همه چیز در خانواده خوب است، مرد به سمت چپ نمی رود.

    من پست ها را همین طور خواندم و میدونی چی فکر کردم؟ جای تعجب نیست که مرد او همسرش را ترک کرد؛ چنین زنانی بسیار اندک هستند. به عنوان مثال، من نتوانستم این کار را انجام دهم. من فکر می کنم که نمی توانم فرزند دیگری را دوست داشته باشم، نمی توانم اینقدر صبور باشم. من احتمالاً خودخواه وحشتناکی هستم، اما حاضرم عشق مردم را فقط با فرزندمان در میان بگذارم. من مردی را نمی‌خواهم که گذشته داشته باشد، با خاطراتی که به اشتراک گذاشته نمی‌شود، نمی‌خواهم افکاری که زمانی به زن دیگری نزدیک بوده است.

    چه تسامح ناگهانی در این تاپیک ظاهر می شود. بدون فحش، بدون اتهام، طبق معمول، بدون تهدید بومرنگ.

    آلیس، پسرها و همسران پدرانشان راحت تر زبان مشترک پیدا می کنند. اینجا دخترها هستند - آنجا یک کمین وجود دارد، حسادت پدر تقریباً به عنوان یک مرد (من زندگی یک دوست را مشاهده می کنم). اما شوهرش پسرش را دوست ندارد، او نیز با او به عنوان یک رقیب رفتار می کند، اگرچه با دقت خود را کنترل می کند.

    من به چیز دیگری علاقه دارم: آیا آن پسر بدون دعوت آمد و تصمیم گرفت با نویسنده زندگی کند؟ نویسنده، اشکالی نداشت؟

    خوب، فقط بگوییم که همیشه فرزندان او وجود خواهند داشت و شما بیش از یک بار اعصاب خود را در مورد این موضوع خرد خواهید کرد، به خصوص اگر شما و او در آینده فرزندان خود را داشته باشید. حسادت و کینه و فحش خواهد بود.

    همه اینها فوق العاده است، عشق، شما نمی توانید به قلب خود و دیگر سعادت سفارش دهید!

    فقط یک نکته وجود دارد: به عنوان یک قاعده، وقتی مردی به سمت چپ می رود، هنوز همسرش را دوست دارد و در خانواده اش مشکلاتی دارد، اما می توان آنها را حل کرد. اما پس از آن شش ماه، یک سال، سه سال از چنین مزخرفات شیرین می گذرد، و سپس بم - احساس می آید! بزرگ، روشن و زیبا! و در اینجا، البته، شایسته تر است که انتخاب کنید و روی دو صندلی ننشینید. و یک شوهر و معشوقه اش (ببخشید، همسر جدید) در شکلات! و معلوم می شود که هیچ کس مقصر نیست ، اتفاقاً عشق آمد)) عمه ها ، در مورد چه نجابتی می توانیم صحبت کنیم؟)))

    27. کدو حلوایی تاپیک دختر رو نخونده ولی با توجه به توضیحات شما سخته ((((من فورا قبولش میکنم و منتظر قدردانی باش. خب میدونی من اهل خیال نیستم. ناگهان بچه شکر می کند، من خیلی خوشحال می شوم، اما صبر کنید شما او را بزرگ می کنید، و بعد از شما تشکر می کند، این غیر منطقی است، خوب است اگر او زنگ بزند و با مهربانی به یاد بیاورد، فقط همین را می شمارم بر))))

    این دیوانه است

    خب، مسلماً مشکلاتی وجود دارد و همیشه وجود خواهد داشت. شاید دوست نداشته باشم که به او بد غذا می دهد (صبحانه ساعت 4 بعدازظهر در هیچ خانواده ای عادی نیست) اما سکوت می کنم وقتی او پول خرج می کند دوست ندارم (ما برای خودمان خرج می کنیم). و شوهر جدیدمون نه در مورد پسر) اما این کار اوست و ما در مورد آن بحث نمی کنیم. بهتر است، من نه دشمن او هستم و نه دوست او، حسادت را درک می کنم، اما هیچ چیز نمی تواند کمک کند.T. من شوهرش را از او نگرفتم، چیزی برای سرزنش خودم ندارم. دوست دارم در مورد بچه باهاش ​​ارتباط عادی داشته باشم و شاید یه روز که چند سال دیگه میگذره از این بابت خوشحال بشه اما همیشه مشکلاتی وجود داره البته اگه انتخاب کنم دوست دارم من و شوهرم همه چیز را از صفر شروع کنیم. فقط فرزندان خود را) اما اگر قبلاً پسر دارید، چگونه دیگر؟ - توهین به فرزند - محروم کردن پدر؟ این چنین گناهی است که روح خود را بپذیرید. خوب چه جهنمی))))))

    نویسنده من دوبار در موقعیت شما قرار گرفتم، اولین بار که مردی زن و فرزندش را برای من گذاشت، من ابتکار عمل نکردم، این تصمیم او بود، ما شش ماه دوام آوردیم، بچه کوچک بود، زن باج خواهی کرد، پدر و مادرش همچنین علیه من بودند، او من دو بار برگشتم، این برای من مقدار زیادی اعصاب و افسردگی تمام شد، که تقریبا یک سال طول کشید تا از آن خلاص شوم. لازم به ذکر است که همسر بسیار مقرون به صرفه بود، هرگز در جایی کار نمی کرد و به عنوان یک زن، اصلاً نماینده چیزی نبود. من یک دختر زیبا، حرفه ای هستم و وقتی عکس او را دیدم، فکر کردم که بعد از من هرگز پیش او برنمی گردد. من اشتباه میکردم. من باختم. او هنوز با او زندگی می کند. شوهر فعلیم هم برای من همسرش را ترک کرد، با یادآوری شرایط قبلی، حاضر بودم بلافاصله رابطه را قطع کنم که دیدم او عجله دارد، اما او رفت و من هرگز چیزی در مورد همسرش نشنیدم، واقعا بچه ای آنجا نبود. لازم به ذکر است همسر او زن نسبتاً جذابی است ، اگرچه او 10 سال از من بزرگتر است ، او به خوبی درآمد دارد ، او را نمی توان با اولین "موش" مقایسه کرد. پس بعد از این مردان بفهمید. آنها به پای و درک نیاز دارند. ظاهر اصلی ترین چیز نیست.

    بهتر است وارد چنین موقعیت هایی نشوید.

    1. الان چهار سال است که طلاق گرفته اند. 35. من مجبورش نکردم که برود، هیستریک هم نکردم، فقط یک بار گفتم: "دوستت دارم، اما باید آماده باشی که روزی از هم جدا شویم." من هم باید تشکیل خانواده بدهم، بچه‌هایشان را به دنیا بیاورم."

    نویسنده، به نظر من بهتر است تا جایی که ممکن است با شوهرتان صحبت کنید تا او با شما صحبت کند و به شما بگوید که از چه چیزی نگران است. که تو را به عنوان یک دوست ببینم. از این گذشته ، دلایل زیادی می تواند وجود داشته باشد که او عصبی است - یا می ترسد به شما توهین کند ، یا نگران بچه ها است و غیره.

    پس از گوش دادن به او، با قضاوت از پست های خود، می توانید تصمیم عاقلانه ای بگیرید و از او حمایت کنید

    40-41، همان، البته، شما نباید به کودک توهین کنید، نمی توانید.

    فقط به نظرم رسید که شما مدعی جایگاه پری خوب در قلب کودک هستید و این کار آسانی است، زیرا مادر متولد احتمالاً پس از طلاق کاملاً به خود نیامده است و بنابراین اکنون آنقدرها مهربان نیست. همانطور که هستید - هم به طور کلی و هم در نگرش نسبت به کودک. کودک نیز این احساس را دارد، اما فکر می‌کنم با وجود اینکه با شما راحت‌تر است، اگر همچنان به مادرش نزدیک‌تر بماند، برای کودک مفیدتر خواهد بود. جذب یک کودک به سمت خود کار دشواری نیست، اما به نظر من بهتر است کمی "بالا بروید" زیرا از مادر خود "بهتر" هستید.

    حتی اگر اینطور باشد، برای زندگی آینده کودک بهتر است اگر مادر خودش «بهترین» باشد. همه چیز در ذهن کودک پیچیده است. من خودم جای این بچه بودم. و یادم می‌آید که چگونه هنگام ملاقات با «عمه‌ای شیرین و مهربان» راز می‌کردم و در خانه مادرم از من می‌خواست اتاقم را تمیز کنم و از من سرزنش می‌کرد که سر به زیر دراز کشیده‌ام و تکالیفم را مطالعه نمی‌کنم. و مامان مثل کسالتی عصبانی به نظر می رسید. اما او می ترسید و می خواست که من در این زندگی زنده بمانم، زیرا من و او در آن زمان کاملاً در دنیا تنها بودیم. خیلی وقت است که همه چیز از بین رفته است و همه چیز خوب است، هم برای مادرم و هم برای من، اما وقتی "اعتماد" خود را به عمه پدرم و همان عصر به یاد می آورم - نزاع با مادرم - بسیار شرمنده می شوم! شما احتمالاً زن خوبی هستید - دریابید که چگونه مطمئن شوید که مادر پسر بهترین است، بهتر از شما. این یک فداکاری کوچک است - برای یک نامادری خوب - که بچه ها را دوست دارد.

    من شخصاً برای شما آرزوی خوشبختی کامل و تولد مبارک و نوزادان خوشبخت را دارم!

    چرا مردها می روند؟

    زندگی روزمره به خودی خود ترسناک نیست، اما رفتار بسیاری از دختران (در این مقاله ما مردان را در نظر نمی گیریم، آنها نیز خوب هستند) در زندگی روزمره به سادگی بی رحمانه است. گاهی اوقات به سادگی هیچ کلمه ای وجود ندارد و فقط احساسات وجود دارد. همانطور که ممکن است حدس بزنید - منفی.

    یک مرد می خواهد هر روز یک شاهزاده خانم زیبا را ببیند، او یک راز می خواهد و می خواهد تسخیر کند. فقط به خاطر ذاتش است که می خواهد قلب دخترش را به دست آورد. اما چگونه؟ لعنتی چطور دل کسی را به دست می‌آوری که می‌نشیند و دماغش را می‌گیرد یا بدون اینکه در را ببندد به توالت می‌رود؟ یا به طرز وحشتناکی آواز می خواند، اما فکر می کند که آواز او تریل یک بلبل لعنتی است. یا مثل یک مادربزرگ 90 ساله با عبایی کثیف که بوی گل گاوزبان می دهد و حتی کتلت های عاشقانه هم نمی دهد، راه می رود! خیار در صورت و چربی تنبل در پهلوها که هر سال حجیم تر می شود. یا چه لعنتی شاهزاده خانمی که با دهان باز می نشیند و سریال دیگری را می بیند که برای احمق های کامل فیلمبرداری شده است. مرد چه ارتباطی دارد؟ فکر کنم واضحه

    و من نیازی به صحبت در مورد زندگی دشوار زنان، کودکان و مشکلات دیگر ندارم. کاری کن که دوست پسرت برایش متاسف شود، من می دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنم و زندگی روزمره خانواده های زیادی را ویران می کند. و اگر سوالی دارید - چرا آن مرد تو را ترک کرداز خیلی سفید و کرکی بودن، پس فکر کنید - شاید سفیدی شما بوی کتلت می دهد؟ باید از خودت شروع کنی

    خوب، یک یادداشت برای زنان خانه دار آینده. زندگی ای را ایجاد نکنید که بخواهید آن را ترک کنید. همیشه یک شاهزاده خانم بمان.

    آه بله. اگر دائماً مردی را به خرید می برید و او را با خود به بخش ها می کشانید، پس می توانم تصور کنم که چقدر زود موهایی را روی لباس های او پیدا خواهید کرد که کمی با رنگ شما متفاوت است. دخترانی را می‌بینم که وارد مرکز خرید می‌شوند و دوست پسرش مثل سگ پشت سرش می‌آید و به نظر می‌رسد که یک روز دیگر از زندگی‌اش گم شده است. اگر دوست پسر شما داوطلبانه با شما همراه نیست، پس چرا او را با خود ببرید؟ و در نتیجه، دختری با دهان باز و چشمان درخشان در بوتیک ها قدم می زند و به دنبال آن پسری خسته و ناراضی که از سر کسالت به دختران دیگر خیره می شود. فقط ببینید، من این را نمی سازم. مردان در این امر از من حمایت خواهند کرد.

    به نظر می رسد که شاهزاده خانم ها باید لباس های خود را به رخ بکشند، نه اینکه شاهزاده ها را برای انتخاب آنها بکشانند. یا من اشتباه می کنم؟

    2. مامان هیجان انگیز نیست.

    مردها توسط مادرشان روشن نمی شوند و او همچنین خاله و خواهرش را نمی خواهد حتی اگر خیلی زیبا باشد. و اغلب مردان آنجا را ترک می کنند زیرا دوست دختر آنها شروع به معاشرت با یکی از اقوام می کند. اما ما خویشاوندان را نمی خواهیم، ​​ما اقوام خود را دوست داریم، اما به آنها اهمیت نمی دهیم. و دختران یک اشتباه جهانی مرتکب می شوند. آنها شروع به مراقبت از دوست پسر خود می کنند همانطور که یک مادر از فرزندش مراقبت می کند. بله، رفتار مرد غالباً مقصر این امر است، اما هیچ کس با تقسیم مسئولیت ها و انجام وظیفه زناشویی، زن را مجبور به تبدیل شدن به یک همسر استاندارد با کد خانواده استاندارد نمی کند. بدهی همیشه بد است! و همچنین استاندارد و خسته کننده.

    آیا یک راز فوق العاده می خواهید - چگونه برای یک مرد محبوب ترین و خواستنی ترین شوید؟ برای مدت نامحدود معشوقه او شوید! همه معشوقه های باهوش یک چیز مشترک دارند - توانایی دادن به مرد آزادی که خودش می خواهد از شر آن خلاص شود. و مردان از این حالت کوه ها را جابجا می کنند. من روزی در مورد این جزئیات بیشتر خواهم نوشت، اگر علاقه مند باشید، در به روز رسانی های وبلاگ مشترک شوید و اعلامیه های مقاله را از طریق ایمیل دریافت کنید

    3. بگذار بروم این دنیا را فتح کنم.

    یک مرد می خواهد برنده باشد و سرزمین های جدیدی را فتح کند. در خون او جاری می شود. او می خواهد برای چیزی تلاش کند، خوب، حداقل چیزی!

    اما در عوض، او با شما یک فیلم تماشا می کند، با سگ شما قدم می زند، با شما ملاقات می کند و به شما کمک می کند خیار را برای سالاد ببرید. و یک روز عدم پیروزی حاد در زندگی او با تصمیم به ترک تو و چشیدن طعم پیروزی به سر او ضربه می زند. استفاده از مرد برای مقاصد دیگر خلاف طبیعت اوست.

    من با دختری قرار می گرفتم که می خواست از من دستیار بسازد و به سادگی زمان کافی برای تحقق اهدافم را نداشتم. به او گفتم که دلم برایش تنگ شده بود، و او ناراحت شد، اخم کرد و گفت که احتمالاً او را دوست ندارم. من با او احساس ناامنی کردم و در نهایت به تسخیر جهان یا بهتر بگوییم قلب دختر دیگری رفتم. دختر جدید همه چیز را بسیار شایسته انجام داد و مطمئن شد که من دائماً او را تسخیر می کنم. این واقعا درست بود من این تکنیک را در کتاب عشق-شخصیت شرح خواهم داد. در غیر این صورت یک مقاله بسیار طولانی خواهد بود.

    من 5 سال با یک دختر قرار گذاشتم و همه چیز با او خوب بود. اما یک روز وقتی داشت چیزی به من می گفت با دقت به او نگاه کردم و فکر کردم - چرا باید زندگی ام را به تو وصل کنم؟ و من از او جدا شدم. درد و گیجی در لیسه را به یاد دارم. اون موقع دلیلش رو نمیفهمیدم ولی الان فهمیدم به یک دلیل ساده فکر نمی کردم بهترین باشد. او به من احساس احساساتی نکرد. نگاهش کردم و چیزی حس نکردم.

    او کاری نکرد که من با او احساساتی داشته باشم (هم مثبت و هم منفی). در حالی که سعی کردم غافلگیرش کنم، خوشحالش کنم، شوکه کنم، بخندمش، عصبانیش کنم، حسادتش کنم، او این کار را نکرد. من نیازی به خرس عروسکی ندارم. بنابراین من فقط رفتم.

    اگر دختری احساساتی را در یک پسر برانگیزد ، او تبدیل به یک نان می شود. و مرد به طور فعال به دنبال احساسات در کناره است. ناخودآگاه.

    5. یک دختر دیگر.

    همه چیز بسیار ساده است. نکته اصلی این است که یک مرد فقط یک دختر جدیدتر یا فقط یک دختر متفاوت می خواهد. در مقابل این واقعیت که بسیاری از همسران به هیچ وجه به جنسیت خود اهمیت نمی دهند، زن دیگر جذاب تر به نظر می رسد، بنابراین نه تنها عشق آنها را ترک می کند، بلکه مرد را نیز ترک می کند.

    این یک موفقیت است، همیشه در صدر قرار دارد. علت چرا یک مرد می رود- این یک دختر دیگر است. این پاسخ به این سوال است - مردها کجا می روند؟ وقتی دختری احساسات را برنمی‌انگیزد، وقتی به مردی اجازه نمی‌دهد مرد و برنده باشد، وقتی به جای اینکه یک عاشق ابدی باشد، یکی از اقوام می‌شود، وقتی دختری زندگی را منزجر کننده می‌کند، آنوقت مرد تصمیم می‌گیرد به دیگری برود. .

    یک مرد فقط ترک نمی کند. او نیازی به استراحت از رابطه ندارد، او به مکث و دیگر مزخرفات نیاز ندارد. او به شما نیازی ندارد و بس، اما به شخص دیگری نیاز دارد. چه کسی زندگی اش را خوشایند می کند (حداقل در ابتدا و بعد به هر حال همان اشتباه را انجام می دهد) چه کسی معشوقه می شود و خود مرد را به بی آزادی شدن می خواهد و او را تحریک می کند که به جلو حرکت کند و محدود نشود. او در آرزوهایش است و به او احساسات می دهد.

    مزخرف نکن، اگر مردی تو را ترک کرد، پس برای دختر دیگری رفت. و حالا دلیلش را می دانید. دیگه پا روی این چنگک نذار

    خانواده از هم می پاشد، تمام زندگی من به سراشیبی می رود. روش معمول زندگی که از چیزهای کوچکی که به دل می‌پرداخت، نابود شده است. شوهرم مرا ترک کرد! و او نه تنها آن را ترک کرد، بلکه به سراغ زن دیگری رفت. مشکل من چیست؟ خب حالا چی؟ اینها سوالاتی است که نگران زنانی است که در موقعیتی مشابه قرار می گیرند.

    همچنین بخوانید : روش های زیبا برای انتقام گرفتن

    به معشوقه شوهرم!

    برای یک پسر (متاهل) همه چیز لعنتی جدی بود

    شوهرم به خاطر معشوقم مرا ترک کرد اما معشوقم عجله ای برای ترک همسرش ندارد!تعجب آور است که معشوق شما نیز شما را ترک نکرده است. این اغلب اتفاق می افتد - شوهر می رود، عاشق می رود. خوب، این واقعیت که او همسرش را ترک نمی کند، جای تعجب ندارد، این فقط یک وضعیت استاندارد است، همه چیز مانند مردم است!

    من متاهل هستم و دو فرزند دارم، اما معشوقه متاهلم به من پیشنهاد داد که به خاطر او از همسرم جدا شوم؟البته اگر عشق و همه چیز وجود داشته باشد، می توان این کار را انجام داد، اما با یک اخطار - بگذارید او اولین کسی باشد که به خاطر شما از همسرش جدا می شود. خوب، چون او آغازگر این "جدایی ها" و تغییرات شدید زندگی است. بگذارید او یک مثال به شما نشان دهد.

    یک عاشق متاهل می خواهد خانواده اش را ترک کند و با من زندگی کند و من متاهل هستم اما شوهرم را دوست ندارم؟این عاشقان متاهل اغلب از «می‌خواهد برود» به «ترک» تمام زندگی زن خود می‌رسد. و در پایان معلوم می شود که او نه همسرش، بلکه معشوقه اش را ترک کرده است.

    من می خواهم بعد از شش ماه زندگی با معشوقه ام پیش همسرم برگردم!بله، قرار ملاقات با یک معشوقه و زندگی با یک معشوقه دو چیز کاملاً متفاوت هستند. معشوقه ای که فقط برای عشق است یک فرشته واقعی است! و شما شروع به زندگی با او می کنید و کم کم این ظن ایجاد می شود که زن ها وقتی در نقش همسر هستند با یکدیگر تفاوت چندانی ندارند خوب اگر شما برگردید خواستن فقط پوز خود را در مشت خود تکان ندهید - اگر می خواهید پیش همسرتان برگردید، پس باید از معشوقه خود جدا شوید. و به طور کلی - با ولگردی های چپ. وگرنه ترک معشوقه ات فایده ای نداره چرا این ور و آن ور بدوید؟

    من به خاطر خیانت شوهرم را ترک کردم، آیا کار درستی انجام دادم؟بله درسته. شاید الان برای شما سخت باشد، اما به تدریج می گذرد. و اگر در موقعیتی بمانید که شوهرتان خیانت می کند، همیشه سخت خواهد بود؛ هر روز تزریق های جدیدی از غرور، حسادت و هتک حیثیت انجام می شود. با طلاق از شوهرت از خودت محافظت کردی و این تنها راه محافظت از خود در چنین شرایطی است. خیانت در اصل یک خیانت است، یک خنجر از پشت. انتظار دیگری از یک خائن وجود ندارد: وفاداری، حمایت، عشق، مراقبت، توجه، مهربانی - همه به همین دلیل است که یک زن با ازدواج زندگی خود را با یک مرد پیوند می دهد. با قطع رابطه خود با شوهرتان، رابطه خود را با او که دردناک شده است نیز قطع می کنید. و این فرصتی قوی برای یک زندگی جدید، روابط جدید، عشق جدید می دهد. همسری که همچنان ازدواجی را که مدتهاست به تقلید ازدواج تبدیل شده است به تعویق می اندازد، چنین شانسی ندارد.

    همانطور که بیوشیمی دانان معتقدند نه تنها به دلیل بازی هورمون ها، بلکه به دلیل نیاز درونی به تغییر نیز عاشق می شویم. در عشق به شخص دیگری، ما خود را از جنبه های غیرمنتظره نشان می دهیم: نرم تر، سخت تر، باهوش تر، قوی تر یا حیله گرتر می شویم. مانند یک آینه، در شخص دیگری ویژگی هایی را می بینیم که فاقد آنها هستیم و غرق در عشق، شروع به پذیرش این ویژگی ها می کنیم. اگر مرد دیگری بتواند چیزی را به شما بدهد که شوهرتان دیگر قادر به آن نیست - خودش - باید آن را ترک کنید

    روز را غنیمت بشمار

    3. خانم متاهلی که معشوق گرفته است خیلی دیرتر شروع به آمدن بعد از کار می کند. طبیعتاً او به شوهرش اطلاع می دهد که کارهای زیادی برای انجام دادن دارد، اوراقی که باید تکمیل شود، جلسات و غیره. پیدا کردن دلیل واقعی این رفتار بسیار ساده است. از یک روش جایگزین استفاده کنید.

    برای خود یک دوست دختر پیدا کنید که ظاهراً با او در رویدادهای مختلف در شهر شرکت خواهید کرد. حتی ارزش این را دارد که یک دوست را برای چای در خانه خود دعوت کنید. 1-2 بار در هفته می توانید غیبت خود را با ملاقات با او توجیه کنید. در صورت تمایل، می توانید معشوق خود را حتی در تعطیلات آخر هفته ملاقات کنید. برای انجام این کار، از قبل به شوهر خود اطلاع دهید که با ماشا / کاتیا / سوتا به نمایشگاه مد می روید، که بدیهی است که برای او جالب نخواهد بود. حتی می توانید شوهرتان را به این مراسم دعوت کنید. بدیهی است که او ترجیح می دهد فوتبال تماشا کند یا با دوستانش به ماهیگیری برود.

    4. یک عاشق خوب هر از گاهی به شما هدیه می دهد. اگر جواهرات جدید یا لباس های گران قیمت دارید، یک داستان قابل قبول در مورد مرگ یکی از اقوام دور ثروتمند مادر یا عمه خود بیاورید. به یاد داشته باشید: تمام برچسب های اقلام باید فورا دور ریخته شوند. اگر شوهر مشکوک باشد چیزی اشتباه است، می تواند قدم بزند و به محل خرید کالا برود. او به راحتی می تواند از زمان خرید و نحوه پرداخت آن مطلع شود.

    5. اگر معشوق شما را به یک سفر کوتاه چند روزه دعوت کرد چه باید کرد؟ سفر کاری یک گزینه معقول است. توصیه می شود که مقصد نهایی برای همسرتان مشخص نباشد. طبیعتا این گزینه در صورتی خطرناک است که شوهر شما با مافوق یا کارمندان شما آشنا باشد.

    6. هر گونه مکاتبه با معشوق خود باید در رایانه شرکت انجام شود. از لپ تاپ خانگی خود منحصراً برای سایر نیازها استفاده کنید. در غیر این صورت، روزی خطر این را دارید که فراموش کنید از شبکه اجتماعی خارج شوید و کل دیالوگ با موفقیت توسط یک فرد حسود خوانده شود.

    7. سعی کنید تا زمانی که همسرتان در خانه است با معشوقتان تلفنی ارتباط برقرار نکنید. اگر نیاز فوری به تماس با موضوع علاقه وجود دارد، تصور کنید که باید فوراً از نزدیکترین فروشگاه نان بخرید. یک بار دیگر، بروید سطل زباله را بیرون بیاورید یا سگ مورد علاقه خود را پیاده کنید.

    8. پس از یک شب پرشور با معشوق، عجله به دستشویی نکنید. ممکن است یک همسر مراقب فکر کند که شما سعی دارید به سرعت آثار یک رابطه شریر را از بین ببرید.

    9. فراموش نکنید که باید وظیفه زناشویی خود را در رختخواب انجام دهید. اگر دائماً شروع به انکار صمیمیت شوهر خود کنید، او بلافاصله متوجه خواهد شد که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. سعی کنید رفتار صمیمانه خود را تغییر ندهید و مهارت های جدیدی به همسرتان نشان ندهید.

    10. اجازه ندهید معشوق ردی از بازی های جنسی شما روی بدنش بگذارد. خراش ها و خراش ها شواهد مستقیمی از رابطه خارج از ازدواج شما هستند. هر استدلالی در برابر چنین شواهدی ناتوان است.

    معشوق شما به سرعت از تصویر دوست داشتنی و توجه به سردی تغییر می کندو ظالم است اگر از او در مورد برنامه هایش بپرسی، چه زمانی قرار است با تو ازدواج کند، چه زمانی در مورد شما به همسرش بگوید. او بهانه‌هایی می‌آورد: «الان زمان مناسبی برای صحبت با همسرش نیست، در محل کار خیلی اتفاق می‌افتد، مشکلات بچه‌ها، وام‌ها، مشغله کاری و غیره.

    با زنانی که در شرایط مشابهی بودند صحبت کردیم. آنها به ما توصیه های بسیار مفیدی دادند.

    پشت سر شما یک دوره دشوار روشن کردن روابط، انتظار، مقایسه است. اما - شوهرت گفت که می خواهد با تو باشد! اینکه رابطه اشتباه بوده او از شما می خواهد که او را ببخشید. او می گوید که حاضر است به خاطر شما رابطه خود را با زن دیگری قطع کند.

    شما موافقت می کنید که فرصت جدیدی به خانواده بدهید. همین، اکنون تنها کاری که باید انجام دهید این است که از معشوقه خود جدا شوید. مثلاً چه چیزی می تواند ساده تر باشد؟ بالاخره او اینطور تصمیم گرفت. او گفت که امروز این کار را انجام خواهد داد…. بعد - فردا... سپس…. اما همه چیز درست نمی شود. اما چرا او نمی تواند رابطه خود را با معشوقه خود قطع کند؟

    شوهر معشوقه اش را رها نمی کند. چرا؟

    پس چه بلند چه کوتاه باید انتخاب کرد...

    شوهر می‌خواهد علامت‌های t را نقطه‌گذاری کند، اما - بارها و بارها شما، همسر، می‌شنوید که او او را دیده و ارتباط برقرار کرده است. زیرا هر چقدر هم که خواندن این مطلب برای شما ناراحت کننده باشد، بین آنها نیز ارتباطی وجود دارد. و من در مورد یک رابطه صمیمی صحبت نمی کنم، بلکه یک رابطه عاطفی است.

    من تقریباً می توانم تصور کنم که اکنون به چه چیزی فکر می کنید: "چه ارتباطی بین آنها وجود دارد! این در مورد من است ... بیست سال زندگی کرد! و او حقی به او ندارد.» این درد توست. اما دو مرکز درد دیگر وجود دارد - شوهر شما و آن زن.

    برای قطع رابطه با معشوقه خود، شوهر شما نیاز به قاطعیت و قاطعیت دارد. معشوقه یک زن معمولی است که همچنین آسیب دیده و آزرده خاطر می شود؛ او نیز مانند یک همسر می تواند رسوایی ایجاد کند و احساس گناه کند. و، البته، گاهی اوقات زنان می دانند که چگونه احساسات دیگران را دستکاری کنند، یا به زبان روسی، با احساسات دیگران بازی کنند.

    بنابراین، ترک معشوقه برای مرد چندان آسان نیست. و فکر نکنید که او "ضعیف اراده است، یک ژنده پوش است، نه یک مرد!" این "جنگ" اوست. چالشی که زندگی برای او، اول از همه. بله، شما، معشوقه هایتان، فرزندانتان نیز در اینجا درگیر هستید. اما تصمیم با اوست و او باید اقدام قاطعانه انجام دهد.

    البته او یک مرد است. برای او، ضعف شخصیت توسط طبیعت پیش بینی نشده است. اما حساسیت و همدلی خاصی حتی برای رئیس جمهور هم کاملا قابل قبول است. بنابراین ممکن است شوهرتان برای انجام کاری که به شما وعده داده شده نیاز به زمان و حمایت داشته باشد.

    اگر بفهمید شوهرتان الان کجا زندگی می کند، پذیرش او راحت تر خواهد بود. شما می توانید به سرعت مرحله جدیدی از زندگی مشترک را ایجاد کنید. بنابراین، به شما توصیه می کنم هر چقدر هم که برای شما ناخوشایند باشد، قسمت بعدی مقاله را به طور کامل مطالعه کنید.

    یک معشوقه برای حفظ رابطه چه می کند؟

    1. توسل به ترحم.

    • "میفهمی که من کاملا تنها خواهم بود؟ حداقل همسرت بچه دارد، اما من جز تو کسی را ندارم.»
    • "اگر از هم جدا شویم، دیوانه خواهم شد. می خواهی مرا به این حالت برسانی؟»
    • اشک، اشک، اشک…..

    اینها فنون حرام نیست، این حالت خالصانه یک عاشق است. بله، او از تنها ماندن می ترسد. او قبلاً خیلی به خانواده اش نزدیک بود. و برای خودش متاسف است.

    مرد تصمیم گرفت. اگر چندین سال با عجله به این طرف و آن طرف برود، نه اینجا و نه آنجا خانواده ای وجود نخواهد داشت.

    زوجه حداقل دارای وضعیت رسمی است و به احتمال زیاد فرزندانی هستند که به طور قانونی از حمایت پدر خود برخوردار می شوند. معشوقه در تمام این سال‌های پرتاب و چرخش، چیزی جز این امید واهی نخواهد داشت که روزی این مرد را برای همیشه به دست آورد.

    بنابراین، هر چه مرد در نهایت زودتر ترک کند، معشوقه سریعتر یک رابطه جدید و تمام عیار ایجاد می کند.

    2. توسل به احساس گناه.

    • "آیا به همین دلیل است که شما برای مدت طولانی از من خواستید تا الان بروم؟"
    • اینها حرف های توست: من می خواهم فقط با تو باشم، همه چیز با همسرم بد است، او مرا درک نمی کند!
    • تو باعث شدی باور کنم که همه چیز با ما خوب می شود و حالا همه چیز را خراب می کنی؟

    البته این تقصیر شوهر است. اما این هم تقصیر اوست از این گذشته ، معشوقه می دانست که آن مرد دیگر آزاد نیست. تمام درد این است که مرد احتمالاً یک بار همان کلمات را به همسر قانونی خود گفته است. مرد تقریباً همان کلمات را از همسرش در لحظه ای که متوجه خیانت شد شنید. یک مرد بدبین ممکن است تعجب کند که هنر کجا بیشتر است - همسرش یا معشوقه اش.

    3. تهدید می کند

    • "فکر می کنی به این راحتی می توانی مرا ترک کنی؟ من به تو زندگی نمی دهم"
    • "من به همسرت در مورد تمام اتفاقات بین ما با صمیمی ترین جزئیات خواهم گفت. و هر چه در مورد او گفتی، چه شکلی است در رختخواب، چه خانه‌دار و چه مادری است.»
    • من تمام پیام‌هایی را که گفتی چقدر دوستم داری، چقدر از او متنفری برایش خواهم فرستاد!

    صدای عقل سلیم.این یک انتقام است. و به احتمال زیاد، معشوقه این انتقام را انجام خواهد داد. خوب است اگر بلافاصله پس از جدایی با یک مرد. بد است، او وقت خود را می گذارد، مانند دستور غذای کلاسیک. انتقام غذایی است که باید سرد سرو شود».
    شما فقط یک گزینه برای رفتار صحیح دارید - به معشوقه خود گوش ندهید. پیام هایش را نخوان در خیابان، هنگامی که می خواهد ارتباطات خود را تحمیل کند، او را نادیده بگیرید. شماره تلفن، آدرس ایمیل را مسدود کنید. شما قطعاً به جزئیات یا به طور کلی هیچ اطلاعاتی در مورد خیانت نیاز ندارید. تصمیم گرفتی با شوهرت زندگی کنی او می خواهد همه چیز را درست کند. چرا در زندگی جدید خود به چرخ سوم نیاز دارید؟

    4. خالی از سکنه

    • عصرها زیر پنجره های شما می ایستد