خانه · دنیای یک مرد · کاری که باید انجام دهید تا عاشق نشوید. چگونه عاشق مردی نشویم: پیشگیری روانی چگونه مردها عاشق می شوند

کاری که باید انجام دهید تا عاشق نشوید. چگونه عاشق مردی نشویم: پیشگیری روانی چگونه مردها عاشق می شوند

بدون شک هر یک از ما به این واقعیت عجیب فکر کرده ایم که در سنین پایین بیشتر عاشق می شویم. و هر چه سن ما بالاتر می رود، کمتر این اتفاق برای ما می افتد. مردم در تلاش برای یافتن دلایل مختلف برای این شرایط هستند. اما اغلب آنها را در مکان های اشتباه جستجو می کنند - به ندرت کسی سعی می کند دلایل را در خود بیابد.

اول، بیایید سعی کنیم بفهمیم چرا عاشق می شویم. چه چیزی به این واقعیت کمک می کند که این احساس شگفت انگیز در درون ما متولد شود؟ در واقع، پاسخ به این سوال قبلا با حروف بزرگ برجسته شده است. عشق زمانی در قلب ما متولد می شود که برای آن آماده باشیم. آن وقت که منع نمی کنیم که عشق در دل ما متولد شود. و مهمتر از همه، وقتی با دیگران مهربان هستیم. نه به یکی، نه به دو نفر، نه به اقوام یا دوستان نزدیک، بلکه به همه کسانی که ما را احاطه کرده اند. تنها زمانی که با دیگران مهربان باشیم، زمانی که آنها را دشمن نبینیم، در نیمه راه عاشق می شویم.

آیا آنها به دنبال خیر از خوبی نیستند؟

عشق بر اساس فداکاری، بر اعمال نسبت به دیگران، بر روی میل به تبدیل کردن دنیای دیگران به مکانی بهتر ساخته شده است. نقطه مقابل این احساس مصرف است. کسی که انتظار دارد دیگران نسبت به او رفتار کنند و بیش از آنچه او می دهد مصرف می کند هرگز این احساس را تجربه نخواهد کرد. تا بردارهای درونی روح در درون قلب او تغییر کند.

به همین دلیل است که محبت پدر و مادر به فرزند و فرزند به پدر و مادر از نظر قدرت و ماهیت متفاوت است. زحماتی که پدر و مادر برای تربیت فرزندش می کنند، احساساتی که برای این کار می گذارد، احساساتی که برای او خرج می کند، در درون روح او متولد می شود. با انجام همه این اعمال، والدین توقع ندارند که فرزندش پاسخی مشابه بدهد. اگر کودک با علائم توجهی که چندین برابر کوچکتر از خودش است به او پاسخ دهد خوشحال خواهد شد. برای او کافی است حتی این که کودک به سادگی شبیه او شود یا کارهایی را که به او آموخته انجام دهد. به همین دلیل است که والدین وقتی کودک او را بابا صدا می کند یا در مهدکودک درباره اینکه چه پدر خوبی دارد و چگونه آخر هفته را با هم به ماهیگیری گذرانده اند صحبت می کند یا وقتی غریبه ای فرزندش را تعریف می کند، احساس خوشبختی غیرقابل بیانی را تجربه می کند. در چنین لحظاتی، شادی می تواند آنقدر غیرقابل تحمل باشد که حتی یک مرد نیز آماده اشک ریختن باشد. چرا او اینقدر خوشحال است؟ صرفاً به این دلیل که او انتظار پاسخگویی به تلاش هایی که انجام داد را نداشت. او بزرگ کرد، محافظت کرد، انواع چیزهای خوب را آموزش داد و به سادگی عشق خود را بدون انتظار چیزی به کودک داد. این به خودی خود برای او خوشایند و خوب است. و پس از دریافت تاییدی غیرمنتظره و غیرمنتظره مبنی بر اینکه او همه این کارها را بیهوده انجام نداده است، در شادی آنی و همه جانبه فرو رفت.

کودک چنین احساسات شدیدی را نسبت به والدین خود تجربه نمی کند. او در نقش یک مصرف کننده است. او از اینکه پدر و مادرش از او مراقبت می کنند، او را از خطرات محافظت می کنند و برای تعطیلات به او هدیه می دهند، احساس خوبی و راحتی دارد. او نمی تواند شادی عمیقی را که روانش را متزلزل می کند، تجربه کند زیرا هیچ سرمایه گذاری نمی کند. برای او، والدین به سادگی بخشی از این جهان است که همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهد داشت. چه کسی از او محافظت می کند و از او مراقبت می کند. پدر و مادر احساس امنیت است. او با او محافظت می شود، همیشه تغذیه می شود و از مشکلات دنیای بیرون آزاد است. کودک به سادگی چیزی برای پاسخ دادن ندارد و نیازی هم ندارد، زیرا به اندازه کافی خوب است. و حتی وقتی کاری را برای اجدادش انجام می دهد، در درجه اول به دلیل تمایل به دریافت تأییدیه که آنها از آن راضی بوده اند، انجام می دهد. اینکه او نقاشی را که در 23 فوریه برای پدر کشیده بود دوست داشت و مادرش او را به خاطر شستن زمین در آشپزخانه تحسین خواهد کرد. کودک پس از اینکه برای کاری که انجام داده است مورد تحسین قرار نگرفته است، ناراحت و ناراحت می شود. تلاش او مفید نبود. پس از دریافت ستایش، کودک خوشحال نمی شود. او فقط بسیار خوشحال بود که حدس می زد که والدینش نیز راضی باشند.

همین اصول در روابط بین زن و مرد کار می کند. بالاخره ما همه بچه بودیم. اما شخصی بالغ شد و شروع به رفتار مانند والدین کرد. و شخصی با رفتار و نگرش خاص خود کودک ماند. بدن ما بالغ شده و بالغ شده است. این به طور طبیعی به دلیل ویژگی های فیزیولوژیکی اتفاق می افتد. اما روح ما فقط در صورتی بزرگ می شود که خودمان بخواهیم بزرگ شویم. اگر نمی خواهیم مصرف کنیم، اما بدهیم.

متأسفانه اکثر ما بچه می مانیم. به همین دلیل است که روابط واقعاً بالغانه بین یک مرد و یک زن بسیار کم است. رابطه ای که در آن همه بدون انتظار چیزی می بخشند و وقتی به طور غیر منتظره آن را دریافت می کنند، خوشحال می شوند.

اغلب در یک رابطه، هنگام انجام یک عمل، همه انتظار دارند که پاسخ تأییدی دریافت کنند که بیهوده انجام نشده است و برای شریک زندگی خوشایند است. و اگر آن را دریافت نکنید، از خود و شریک زندگی خود عصبانی می شوید و در نتیجه یک آجر را از پایه رابطه حذف می کنید. این اتفاق برای هر یک از شرکا در چنین روابطی می افتد و دیر یا زود لحظه ای رخ می دهد که میل به انجام یک کار خوب و خوب برای دیگری کاملاً از بین می رود. درک و اعتماد از بین می رود. این آگاهی که شریک زندگی او را درک می کند ناپدید می شود. و هر کدام دیگری را مقصر می دانند. روابط از اعتماد به تضاد تبدیل می شود. تحریک و نارضایتی عاطفی انباشته می شود.

چنین روابطی بیشتر شبیه بازی دو کودک است که هر کدام در تلاش برای اثبات برتری خود هستند. به همان اندازه که دفع می شوند به سمت یکدیگر کشیده می شوند. اول از همه، آنها به نقاط قوت و موقعیت خود در زندگی اطمینان ندارند و سعی می کنند با اعمال فشار بر شریک زندگی خود این موضوع را ثابت کنند. اینطوری خودشان را مطرح می کنند.

در این روابط همه فقط می گیرند. اگر آن را به او ندهند، با باج گیری و دستکاری و گاهی خشونت آشکار آن را از بین می برد. کافی است به یاد بیاوریم وقتی برای اولین بار در زندگی خود گفتیم "دوستت دارم" چه احساسی داشتیم - تمایل به دریافت پاسخ مشابه در ازای آن. و اگر آن را دریافت نمی کردند، احساس ناراحتی و شرم می کردند. و احتمالاً همه حداقل یک بار، اگر نه شخصا، از طریق مثال افراد دیگر، با موقعیت‌هایی مواجه شده‌اند که یک شریک سعی می‌کند این اعتراف را به زور از شما بیرون بکشد: "خب، تو دیگر مرا دوست نداری"، که مجبور می‌شود شما باید خلاف آن را ثابت کنید، و شریک زندگی خود را به رسمیت بشناسید نه به این دلیل که روح نیاز دارد، بلکه به این دلیل که مجبور است برای توهین نکردن.

چنین روابطی را متفاوت می نامند: وابستگی، عادت، عشق. به ندرت کسی آنها را عشق زندگی خود می نامد. احتمالاً به این دلیل که ملاقات دو نفری که به یک اندازه مسئولانه و بزرگسالانه به دنیا می نگرند، که قبل از هر چیز حاضرند خودشان را به خاطر دیگری بدهند، بدون اینکه به عقب نگاه کنند که آیا او همان مقدار را می دهد یا خیر. خیلی اوقات اتفاق نمی افتد و چون اتفاق بیفتد زوج هایی که در نتیجه تشکیل می شوند عمر طولانی دارند و به قول خودشان: تا مرگ مثال می زنند.

چرا در جوانی بیشتر عاشق می شویم؟

زیرا کودک آماده تبدیل شدن به بزرگسال است. چون دنیا را روشن و مهربان می بیند. به راحتی خانه، جایی که هیچ خطری وجود ندارد. جایی که هیچ انتظاری از او نمی رود. هرکسی را که در راه ملاقات می کند، به نظر او شبیه پدر و مادرش است - کاری خوب برای او انجام می دهد. و عشق را با احساس داده شدن همراه می کند. اما جایی که مجبور نیستید به چیزهایی که شخص دیگری نیاز دارد فکر کنید. در این سن، انسان که هنوز فرصت دریافت درد از عشق نافرجام را نداشته است، از آن نمی ترسد. دنیا ساده و تمیز به نظر می رسد و نیازی به استرس ندارد. و هنگامی که برای اولین بار زخم عشقی دریافت می کند، با دیگران با دقت بیشتری رفتار می کند. به افرادی که به طور بالقوه می توانید عاشق آنها شوید. او با دقت به آنها نگاه می کند و بررسی می کند که آیا چیزی به او می دهند یا نه. ناخوشایندترین چیز در این شرایط این است که آن شخص دقیقاً همان رفتار را دارد. او نیز در دام عشق افتاد. و اکنون او به سادگی از درد می ترسد. ترس از درک نشدن، ترس از احساساتی که ممکن است متقابل نباشند.

با افزایش سن، ترسوتر می شویم. این باعث می شود آنها کمتر خوشحال شوند.

میخوای عاشق بشی؟ شجاع باش!
برای عاشق شدن، برای عاشق شدن، نیازی به ترس نیست، نیازی نیست محتاط باشید، نیازی نیست منتظر فرد مناسب باشید. شما باید خودتان "مناسب" شوید. باید ترس را فراموش کنیم. بالاخره هر آدمی لایق عشق است. هر کسی که این مقاله را بخواند با اطمینان می گوید: "بله، من شایسته عشق هستم." هر! اما همه انتظار دارند که دوست داشته شوند. که وقتی او را دوست دارند، پس او نیز او را دوست خواهد داشت. در نهایت همه منتظر می مانند و هیچ کس چیزی به کسی نمی دهد. و شما فقط باید عشق خود را به دیگری بدهید. کالای خود، قلب و درک خود را به اولین کسی که دوست دارید بدهید. حداقل می‌توانید زندگی او را بهتر کنید و از آن لذت زیادی ببرید، همان‌طور که پدر و مادر با محبت کردن به فرزندش، فرزندش، می‌برند. به عنوان حداکثر - عشق واقعی خود را پیدا کنید. شخصی که در شما نه مصرف کننده ای را می بیند که منتظر توجه به شخص خود است که در اطراف او وجود دارد - مانند علف در جنگل ، اما شایسته خودش. کسی که با اطرافیانش فرق دارد...کسی که لیاقتش را دارد.

صفحات اسرار مردان

زمان می گذرد، همه دوستان شما قبلاً ازدواج کرده اند، بسیاری از آنها مادران شادی شده اند، اما هنوز نمی توانید احساس دردناک و هیجان انگیز عشق را تجربه کنید؟ خوب، این اتفاق می افتد. اما شما خوش شانس هستید، حداقل پسری دارید که به طور جدی عاشق است و می خواهد زندگی خود را با شما پیوند دهد. از یک طرف قلب شما سرد است و کاملاً یکنواخت به سمت آن نفس می کشید. و من واقعاً دلم می‌خواهد که نفست را با فکر عزیزت بند بیاورم و زمین از زیر پایت محو شود! اما از سوی دیگر، کجا تضمینی وجود دارد که اگر فردی را که حاضر است برای شما انجام دهد را کنار بزنید، خود را محکوم به تنهایی نخواهید کرد؟ یا شاید سعی کنید چیزی را در خود تغییر دهید، سعی کنید عاشق او نیز شوید؟

دشوار است که بگوییم آیا می توانید خود را مجبور کنید احساساتی را نسبت به یک مرد تجربه کنید، اگر در ابتدا حتی یک دلخوری جزئی وجود نداشته باشد. بیخود نیست که می گویند نمی توانی به قلبت فرمان بدهی. اما اگر حداقل احساسات دوستانه ای نسبت به او دارید، پس هنوز امیدی وجود دارد. ما مطمئن هستیم که عشق باید در درجه اول بر پایه دوستی صمیمانه باشد. همه روابطی که صرفاً بر اساس شیفتگی یا اشتیاق خالص هستند، خیلی سریعتر از بین می روند. بنابراین، ما به شما خواهیم گفت که چگونه عاشق مردی شوید که قبلاً شما را دوست دارد و شما سعی کنید از توصیه های ما پیروی کنید.


چگونه کسی را دوست داشته باشیم

تعدادی از توصیه هایی که در ادامه مشاهده خواهید کرد، گویی با سحر و جادو به سرعت در دل شما آتش روشن نمی کند. اما این واقعیت است که دوستی شما تقویت می شود. شما قادر خواهید بود احساس محبت را تجربه کنید و محبت اولین قدم برای عاشق شدن با دوست پسرتان خواهد بود. و اگر عشق ظاهر شد ، می توانید عاشق آن مرد واقعی شوید. خب چکاری باید انجام بدی؟

  • عشق یک احساس عمیق است. توسعه آن زمان می برد و زمانی که موفق شدید عاشق شوید، بلافاصله آن را درک خواهید کرد. عجله نکنید، صبور باشید و از محبت گرم و دوستانه لذت ببرید، به جای اینکه خود را با شک و تردید عذاب دهید: "دوستت دارم یا دوستت ندارم."
  • حواستون به انتخابیتون باشه برای گوش دادن به او، درک افکار، نگرانی ها، مشکلات و نظرات او وقت بگذارید. هیچ وقت حرف مردی را که در حال صحبت است قطع نکنید و سعی کنید مطمئن شوید که دقیقاً چه چیزی را می خواهد به شما بگوید. شاید هنوز او را به خوبی نمی شناسید؟ گاهی انسان تمام غنای روح و دنیای درونی خود را فوراً برای دیگران آشکار نمی کند، به خصوص اگر ببیند که با دقت به او گوش نمی دهند. یک رابطه واقعی بدون تلاش برای درک یکدیگر چیست؟ و به طور کلی قبل از عاشق شدن باید فرد را به خوبی بشناسید.
  • بیشتر اوقات با هم وقت بگذرانید. این به شما کمک می کند تا به آن عادت کنید و علایق مشترک پیدا کنید. با قرار گرفتن اغلب در کنار یکدیگر، به احساسات خود اجازه خواهید داد تا به طور طبیعی ظاهر شوند و رشد کنند.
  • فراموش نکنید که تنهایی نیز می تواند مفید باشد. اگر ناگهان احساس کردید که شرکت دوست پسرتان شروع به آزار شما کرده است، از خود بپرسید: آیا ما زمان زیادی را با هم می گذرانیم؟ اگر واقعاً چنین است، سعی کنید به دوست خود توضیح دهید که به فضای شخصی بیشتری نیاز دارید و دوست دارید هر از گاهی ساعت ها یا حتی روزها را تنها بگذرانید. هنگامی که این احتمال به صفر می رسد، به جای احساسات گرم، در خطر احساس خصومت قرار می گیرید و آنگاه نمی توانید عاشق دوست پسر خود شوید.
  • سعی کنید هیچ رفتار، گفتار یا خصوصیات شخصیتی دوستتان را به خودتان مورد انتقاد قرار ندهید. بهتر است همیشه بهترین های او را به خاطر بسپارید. حتی اگر چیزی واقعا اشتباه است، عصبانی نشوید، فقط در مورد آن با او صحبت کنید. ممکن است این پسر حتی به چیز کوچکی که شما را خیلی آزار می دهد اهمیت نداده باشد و وقتی از آن مطلع شود سعی می کند دیگر شما را ناراحت نکند. اما اگر چیزی را دوست دارید، حتما آن را تحسین کنید، تعریف کنید. خواهید دید - او از تمجیدهای شما خوشحال خواهد شد و از این به بعد بسیار تلاش خواهد کرد تا شما را راضی کند.
  • سعی کنید در مورد چیزهای کوچک احمقانه ای که در درازمدت واقعاً اهمیتی ندارند، بحث نکنید. هر بحثی شما را آزار می دهد که در نهایت می تواند به خصومت منجر شود. اما شما می خواهید عاشق شوید، نه متنفر، درست است؟
  • اگر شروع به بحث و مشاجره کردید، و حتی ممکن است دعوا کنید، سعی نکنید همین الان همه چیز را بفهمید. سعی کنید آرام باشید و سپس همه چیز را با خونسردی در میان بگذارید. حتی ارزش دارد برای بی اختیاری خود عذرخواهی کنید. این کار هر دوی شما را از احساس کینه ای که در روح شما رخنه کرده است رها می کند.
  • شادی و غم را با دوست پسر خود، حتی کوچکترین، در میان بگذارید و فراموش نکنید که شادی ها و مشکلات او را با او در میان بگذارید. این دو را خیلی به هم نزدیک می کند، روحشان را به هم نزدیک می کند. فقط همیشه در بیان احساسات خود صادق و صادق باشید. هر، حتی بی‌اهمیت‌ترین فریب برای همیشه شکاف‌هایی در روابط ایجاد می‌کند.
  • سعی نکنید خودتان را تغییر دهید. قدر خصلت ها و ویژگی های خود را بدانید، بگذارید رفتار شما همیشه طبیعی باشد. همه اینها بخشی از منحصر به فرد بودن شماست که نمی تواند از هیچ چیز ارزشمندتر باشد. شما نباید سعی کنید چیزی را در مورد یک پسر تغییر دهید، یا او را "دوباره آموزش دهید". شما فقط باید صبور باشید، به آن عادت کنید، به آن وابسته شوید، و عشق در نهایت در قلب شما متولد خواهد شد.

نصیحت کردن در عشق کار ناسپاسی است. اما چیزهایی وجود دارد که نمی توان در مورد هیچ کدام گفت. اکنون در این مورد صحبت خواهیم کرد:

  • هنگام ایجاد رابطه زیاده روی نکنید: عشق باید شاد باشد و احساس طراوت را به شما بدهد. اگر به یک روال تبدیل شود، به سادگی می میرد.
  • عشق باید مایه تسلی باشد نه مایه درد و رنج.
  • فقط تحت فشار بیرونی، نگویید که دوست دارید، اگر در واقع این احساس را ندارید. فشار و کنترل نمی تواند بخشی از یک رابطه خوب باشد. شما فقط زمانی می توانید عشق بورزید که آن را بخواهید و نه زمانی که دیگری آن را بخواهد.
  • سعی کنید دوست خود را درک کنید و سازش را یاد بگیرید. بدون این، رابطه خوبی نیز وجود نخواهد داشت.
  • به یاد داشته باشید: عشق هرگز فقط "مصرف کننده" نیست. اگر می خواهید عشق بورزید، یاد بگیرید که به اشتراک بگذارید و حتی ببخشید.
  • بسیار مهم: اگر از احساس عشق در اعماق روح خود دست بردارید، اگر خود را مجبور کنید به این شخص نزدیک شوید، برای شما بسیار دردناک خواهد بود. به همین ترتیب، اگر احساسات شریک زندگی شما محو شود، هیچ چیز مجبور نخواهد شد که با شما بماند. اما به یاد داشته باشید که اولین احساسات عاشقانه ناگزیر از بین می روند، اما عشق اصلا بر اساس آنها نیست. درک متقابل، محبت، احترام، احساسات دوستانه و همدردی با یک فرد برای ادامه دوست داشتن او بسیار مهمتر است.
  • اگر رابطه شما هنوز به رابطه جنسی نرسیده است و نمی خواهید آن را داشته باشید، نباید فقط به این دلیل که دوست پسر شما آن را می خواهد این کار را انجام دهید. حتی اگر قبلاً عاشق او شده باشید. درگیر بحث هایی مانند "اگر مرا دوست داری، پس این کار را خواهی کرد!" رضایت به رابطه جنسی (اگر خلاف میل شما باشد) دلیلی بر عشق نیست. در این صورت، شما حق دارید استدلال خود را مطرح کنید: "اگر مرا دوست داری، عجله نخواهی کرد!"
  • شما نباید به طور مداوم از رهبری پیروی کنید و هر کاری را آنطور که دوست پسرتان می خواهد انجام دهید. اگر هر کاری را که به ما پیشنهاد می شود انجام دهیم، مردم این احساس را پیدا می کنند که ما هیچ نظری نداریم. از نه گفتن به دوست خود یا در صورت مخالفت با روش خود نترسید. این شما را از دوست داشتن او باز نمی دارد، همانطور که او را از دوست داشتن شما باز نمی دارد، زیرا هر فردی حق دارد نظر خود را داشته باشد. مهمتر از همه، عقل سلیم را فراموش نکنید.
  • هرگز زنگ خطر را در اعماق روح خود نادیده نگیرید (زمانی که احساس می کنید "اینجا چیزی اشتباه است ...") به یاد داشته باشید - هیچ کس به زور با شما خوب نخواهد بود.

اما در واقعیت، همه چیز چندان سخت و ترسناک نیست. دوست داشتن یک شخص کاملاً ممکن است ، نکته اصلی این است که او سزاوار عشق شما باشد. و به طوری که در کنار او احساس راحتی کنید. به یاد داشته باشید - هیچ کس در نگاه اول عاشق نمی شود. اگر این اتفاق بیفتد، به احتمال زیاد شور و شوق است، نه عشق. عشق به تدریج زمانی به وجود می آید که یک نفر را خوب بشناسید و به این واقعیت عادت کنید که دائماً در کنار شماست. پس صبور باش و عاشق شو!

عاشق شدن یک ابزار تکاملی مهم است. مکانیسم‌های مغزی و مجموعه‌ای کامل از هورمون‌ها و انتقال‌دهنده‌های عصبی (سروتونین، دوپامین، نوراپی نفرین، وازوپرسین، اکسی توسین) ما را در آغوش یکدیگر می‌اندازند و به ما کمک می‌کنند تا زمان لازم برای ادامه مسابقه و انتقال ژن‌ها به نسل‌های بعدی در کنار هم بمانیم.

اما انسان یک حیوان اجتماعی است و ما مدت هاست که زندگی خود را نه تنها با ریتم های بیولوژیکی، بلکه با عوامل فرهنگی، تاریخی و اقتصادی که بسته به کشور و گاهی حتی شهر متفاوت است، بنا کرده ایم. به عنوان مثال، در مناطق فقیر، مشارکت به سادگی به بقا کمک می کند - و در درجه اول برای زنان، زیرا آنها هنوز به طور متوسط ​​30٪ کمتر از مردان درآمد دارند و این آنها هستند که معمولاً از کودک مراقبت می کنند.

در کشورهایی که شیوه زندگی محافظه‌کارانه‌تری دارند، داشتن شوهر و فرزند بخش مهمی از ایده موفقیت در نظر گرفته می‌شود: یک دختر از سنین پایین آماده ملاقات با شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفید است و اگر این شاهزاده هنوز هم ظاهر نمی شود، او احساس "حقارت" می کند. به نوبه خود، زنی که در محیطی مساعد و دوستانه بزرگ شده، تحصیلات خوبی دریافت کرده، شغلی ایجاد کرده و می‌داند که در شرایط سخت، دولت کمک کافی به او ارائه می‌کند، می‌تواند شریک زندگی مناسبی را حتی تا زمان بازنشستگی انتخاب کند. تحت فشار وضعیت یک فرد مجرد است.

همانطور که گفته شد، مفهوم عاشقانه عاشق شدن هنوز هم مرتبط است، و هیچ چیز شرم آور یا "قدیمی" در مورد تمایل به ملاقات با کسی وجود ندارد که نه تنها فضای اشتراک گذاری با او راحت باشد. توانایی به اشتراک گذاشتن احساسات خود با یک نفر کم اهمیت نیست، همانطور که نیاز به احساس ترس در حضور او، احمق کردن با هم، مسافرت کردن و یافتن نام برای فرزندان آینده اهمیتی ندارد.

حتی وقتی در مورد مزایای یک شراکت صحبت می کنیم، معمولاً منظور ما این است که در چنین مشارکتی افراد نه تنها به صورت مکانیکی به همان اندازه مسئولیت های خانه را انجام می دهند یا در زندگی یک کودک مشترک به طور مساوی مشارکت می کنند، بلکه مهربانی و مهربانی را نیز نشان می دهند. توجه کنید، ببوسید و رابطه جنسی داشته باشید، احساس کنید، هرچقدر که به نظر می رسد رقت انگیز باشد، خویشاوندی روح ها.

Aaron Burden/Unsplash

منشأ مشکلات و راه حل های آنها

در نتیجه، اگر فردی نگران نبود رابطه - در مقطعی از زندگی یا به طور کلی - نباشد، برای دیگری مشکل و دلیلی برای نگرانی می شود. دلایل ناتوانی در عاشق شدن اغلب نه در زمینه فرهنگ یا اقتصاد، بلکه در روانشناسی نهفته است. و گاهی اوقات لازم است با آنها کار کنید تا خود را از داشتن یک زندگی کامل و شاد محروم نکنید.

علت.وقتی شخصی شغل مورد علاقه ای دارد، درس می خواند و همچنین نیاز به کمک به مادربزرگ خود دارد و سگ را به کلاس های اطاعت می برد، به نظر می رسد انرژی برای روابط باقی نمی ماند. شما نمی توانید عاشق شوید نه به این دلیل که کسی را ندارید، بلکه به این دلیل که وقت ندارید.

چه اتفاقی می افتد و چه باید کرد.ورونیکا لئونوا، روانشناس بالینی، می گوید: «یووال نوح هراری، مورخ اسرائیلی استدلال می کند که دین دنیای مدرن انسان گرایی است. - اگر قبلاً برای حفظ ساختار جامعه که به نوبه خود مبتنی بر احکام الهی بود، خانواده ایجاد می کردیم، اکنون هنگام تصمیم گیری نه به کسی که به درون خود نگاه می کنیم. و ما ترجیح می دهیم کاری را انجام دهیم که شخصاً ما را خوشحال می کند.

امروزه جایگزین های زیادی برای روابط عاشقانه وجود دارد. شغل، تحصیل، ورزش، سرگرمی ها، ارتباط با دوستان - هر چه باشد. این جایگزین‌ها هر روز در حال افزایش هستند: فقط 5-10 سال پیش ما راه‌های مختلفی برای گذراندن وقت و کسب شادی و لذت در مقابل در اختیار نداشتیم. سوال این است که اولویت های خود را چگونه تقسیم می کنید و چه چیزی برای شخص شما در مرحله خاصی از زندگی مهم تر است: قرار ملاقات یا فرصتی برای خواندن کتاب در سکوت.

علت.بر کسی پوشیده نیست که ما بسیاری از مشکلات را از خانواده والدین خود وارد زندگی بزرگسالی خود می کنیم. اگر سال‌ها وقت می‌گذرانید که هر روز مامان و بابا را در حال دعوا کردن، خیانت کردن به یکدیگر، و اصلاً در ازدواجشان خوشحال به نظر نمی‌رسید، سخت است به این نتیجه نرسید که روابط به طور کلی ایده بدی است و بهتر است تنها باشید. به عنوان یک زوج رنج بکشند

چه اتفاقی می افتد و چه باید کرد."این در واقع یک پدیده بسیار رایج است که می تواند به درجات مختلف آگاهانه باشد. در این مورد، کسی به خوبی درک می کند که چرا نمی خواهد خانواده خود را تشکیل دهد. و شخصی ناخودآگاه روابط را خراب می کند: طوری رفتار می کند که کسی به او نزدیک نمی شود. به عنوان مثال، او سعی می کند غیر دوستانه ترین تأثیر را بر روی آشنایان جدید بگذارد یا در تلاشی ناخودآگاه برای محافظت از خود در برابر توجه شرکای بالقوه، وزن اضافی زیادی به دست می آورد. وقتی پدر و مادر شما در زندگی خانوادگی خود لذتی را تجربه نکردند و این را به شما یاد ندادند، کاملاً طبیعی است که شما نخواهید کاری انجام دهید که از نظر شما ممکن است باعث درد شما شود.

در این مورد، ترک یک رابطه واقعاً می تواند یک مشکل باشد: فرد خود را از بخشی از زندگی محروم می کند که در غیر این صورت برای او شادی و پیشرفت به ارمغان می آورد. اگر می خواهید وضعیت را اصلاح کنید، باید از یک روان درمانگر کمک بگیرید. جالب است که جدایی ناتمام از والدین، باقی ماندن "بند ناف روانی" با آنها، لزوماً مانع از وارد شدن به یک رابطه عاشقانه نمی شود. مردم اغلب در حالی که هنوز در تماس نزدیک با والدین خود هستند، تشکیل خانواده می دهند، اما در این مورد باید با این واقعیت روبرو شوند که الگوهای رفتاری والدین به طور خود به خود در روابط جدید "درگیر" شده و آنها را از بین می برد. برخی از زوج‌ها می‌توانند خودشان با «میراث خانوادگی» کنار بیایند؛ در موارد دیگر (مخصوصاً اگر میراث سنگینی را در یک چمدان بدون دسته به ارث برده‌اید)، روان‌درمانی دوباره به شما کمک خواهد کرد.»


تراویس گروسن / Unsplash

علت.وقتی خانواده و جامعه به طور کلی تحت فشار قرار می گیریم تا ازدواج کنیم، بچه دار شویم، شغلی را برای خانواده بگذاریم، یا حتی فقط در یک رابطه قرار بگیریم تا «موفق شویم»، مقاومت نکردن درونی در برابر آن سخت است، حتی اگر ما در واقع چیزی علیه عاشقانه های پر فراز و نشیب یا ازدواج تک همسری نداریم. اما به نظر ما عاشق شدن یعنی پیروی از رهبری کسانی که برای ما ناخوشایند هستند.

چه اتفاقی می افتد و چه باید کرد.همه کم و بیش از اهمیت فرآیند جدایی از والدین آگاه هستند، اما جدا شدن از جامعه نیز ضروری است: درک کنید که از زندگی چه می‌خواهید و خواسته‌ها و نیازهای خود را بپذیرید، صرف نظر از اینکه با شرایط همخوانی دارند یا خیر. خط حزب» یا نه. و این نیاز به کار داخلی زیادی دارد. اگرچه فشار از بیرون - از سوی اقوام، آشنایان، شخصیت‌های رسانه‌ای - وجود دارد، اما آنطور که ما گاهی اوقات فکر می‌کنیم مستقیم کار نمی‌کند.

ما ایده ها و نظرات دیگران را جذب می کنیم: کلماتی که زمانی توسط شخصی گفته می شود شروع به زندگی خود در درون ما می کنند. در نتیجه، با مقاومت در برابر کلیشه های تحمیلی، در واقع نه با یک شخص واقعی، بلکه با صدای درون خود بحث می کنیم. این اوست که قبل از رفتن به رختخواب به ما می گوید: "باید ازدواج کنیم. باید عاشق شویم. باید حداقل با کسی باشیم." بنابراین، چیزی که می تواند وضعیت را اصلاح کند یک اعتراض ظاهری نیست (برای مخالفت با جامعه، وارد رابطه نمی شوم)، بلکه میل به درک اینکه چرا به نظر ما می رسد که سخنان یک نفر می تواند تأثیر قابل توجهی بر زندگی ما داشته باشد.

علت.یک کلیشه وجود دارد که بر اساس آن یک رابطه "کامل" لزوماً شامل رابطه جنسی است - مهم نیست قبل یا بعد از ازدواج، اما دلبستگی عاشقانه بدون اشتیاق به ظاهر غیرقابل تصور است. با این حال، سطح میل جنسی هر فرد متفاوت است و برخی افراد اصلاً نیازی به رابطه جنسی ندارند. ممکن است برای شخصی به نظر برسد که یافتن شریکی که از این وضعیت راضی باشد تقریباً غیرممکن است. در نتیجه، او اساساً ایده وارد شدن به یک رابطه با هر کسی را کنار می‌گذارد.

چه اتفاقی می افتد و چه باید کرد.«جنس گرایی به اشکال مختلف ظاهر می شود. برخی از افراد به هیچ وجه نمی خواهند رابطه جنسی داشته باشند و برخی دیگر نمی خواهند در دوره های خاصی از زندگی خود رابطه جنسی داشته باشند. برای برخی، این ممکن است به دلیل ضربه ای باشد که تجربه کرده اند، در حالی که برای برخی دیگر هیچ ضربه ای وجود نداشته است، اما ویژگی های هورمونی وجود دارد. برای برخی، امتناع از رابطه جنسی به یک تصمیم آگاهانه تبدیل می شود. افراد مختلف زیادی وجود دارند و هر کدام داستان خاص خود را دارند. برخی احساس می‌کنند که به کمک پزشک یا روانشناس نیاز دارند و برای برخی، غیرجنس‌گرایی بخشی از هویت آنهاست و نیازی به «رفع» ندارد.

علاوه بر این، فقدان تمایل به رابطه جنسی به این معنا نیست که فرد، بنا به تعریف، نمی خواهد با کسی شروع به قرار ملاقات کند یا تشکیل خانواده دهد. تصادفی نیست که ما با مفاهیم جدیدی روبرو می شویم - به عنوان مثال، "framily"، زمانی که مردم با هم زندگی می کنند و فرزندان خود را بزرگ می کنند در حالی که دوستان باقی می مانند. هر چه جامعه جلوتر می رود، بیشتر می فهمیم که تداوم روابطی که افراد می توانند با یکدیگر برقرار کنند بسیار ناهمگون است. هنگامی که ترجیحات شما در چارچوب رایج ترین اشکال ارتباطی قرار نمی گیرد، پیدا کردن یک شریک مناسب دشوارتر خواهد بود: مجبور خواهید بود که بیشتر اوقات با سوء تفاهم روبرو شوید. اما بهتر است فوراً و صادقانه در مورد نیازهای خود (یا کمبود آنها) صحبت کنید تا برای خود ناراحتی ایجاد نکنید و طرف مقابل را گمراه نکنید.

علت.در برخی موارد، عدم نیاز به رابطه و "ناتوانی" در عاشق شدن به عوارض جانبی نوعی بیماری تبدیل می شود - به عنوان مثال، افسردگی.

واقعا چه اتفاقی می افتد و چه باید کرد.«افسردگی دو عنصر مهم دارد که اغلب وجود دارد: اول، آنهدونیا، یعنی ناتوانی در تجربه لذت، و دوم، کاهش مقدار انرژی. برای یک فرد افسرده ممکن است سخت باشد که به آشپزخانه برود و غذا درست کند، چه برسد به اینکه عاشق کسی شود. به اصطلاح "استعاره قاشق" وجود دارد: شما روزانه تعداد معینی "قاشق" انرژی دارید و اگر تمام شود، نیروهای جدیدی از آسمان نمی افتند.

در افسردگی، کمتر از حد معمول "قاشق" وجود دارد، و مکانیسم پر کردن آنها اغلب خراب می شود، و روابط به طور کلی چیز بسیار انرژی زا هستند. از طرف دیگر، اگر با وجود افسردگی، هنوز بتوانید لباس بپوشید و به کافه ای که در آن قرار ملاقات دارید راه بروید، و در زمان های دیگر قرار ملاقات برایتان سرگرم کننده بود، شاید ارزش امتحان کردن را داشته باشد. اما هنوز باید روی قدرت خود حساب کنید: وقتی "قاشق های" شما تمام می شود، بهتر است آنها را رها کنید تا از خود مراقبت کنند."


عکس بستنی شیرین/ unsplash

علت.در عصر توسعه شبکه های اجتماعی، ما از رمان های مجازی، معاشقه در کامنت ها و لایک های اینستاگرام کاملا راضی هستیم. اینترنت در حال تبدیل شدن به فضایی راحت‌تر و قابل درک‌تر از زندگی واقعی است، و ما به سادگی «عادت» عاشق شدن و شروع روابط را به روش‌هایی که قبلاً رایج بود، «ترک می‌کنیم».

چه اتفاقی می افتد و چه باید کرد."همه چیزهایی که در گذشته فقط از یک شریک، از ارتباط واقعی با او دریافت می کردیم، اکنون در جای دیگری از جمله در اینترنت یافت می شود. و این به همان تلاش هایی نیاز ندارد که روابط نزدیک نیاز دارد: برای تحمل حضور مداوم شخص دیگری در نزدیکی، باید بتوانید مصالحه کنید، خویشتن داری و درک را نشان دهید و روی خود کار کنید. یک عاشقانه مجازی، به نوبه خود، شروع و پایان دادن به آن بسیار آسان تر است.

مکاتبات در اینترنت فضای زیادی برای تخیل باقی می گذارد و ما خوشحالیم که تصویر یک عاشق مجازی را مطابق با خواسته های خود تکمیل می کنیم، نه اینکه همیشه متوجه شویم که با تخیل خود گفتگو می کنیم نه با یک شخص واقعی. گاهی اوقات برای مردم به نظر می رسد که آنها در ارتباطات آنلاین نوعی "فوق نزدیک" را تجربه می کنند که هرگز در واقعیت تجربه نکرده اند و این پدیده دقیقاً به این واقعیت مربوط می شود که در اینترنت در درجه اول در فرافکنی های خود صحبت می کنیم.

در عین حال، ورود فناوری ها به زندگی روزمره کاملاً طبیعی است: آنها قبلاً ظاهر شده اند و بسیاری از فرآیندها بدون آنها غیرقابل تصور هستند. و ما نمی توانیم زمان را به عقب برگردانیم، حتی اگر واقعاً بخواهیم. تغییر دیدگاه در مورد روابط به طور کلی نیز بخشی از تکامل اجتماعی است. اگر نمی‌خواهید عاشق کسی شوید یا اگر می‌خواهید، اما موفق نشدید، در هر صورت حق دارید هم کمک کنید و هم به خواسته‌هایتان احترام گذاشته شود.»

گاهی حتی شگفت‌انگیزترین و زیباترین دختر با وجود اینکه واقعاً می‌خواهد با کسی رابطه داشته باشد، نمی‌تواند عاشق شود. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه و دریافت یک قرار ملاقات خوب، خانم های جوان به تدریج به بحران بیست و پنج ساله نزدیک می شوند. آنها شروع به کندوکاو در خود و کمبودهای خود می کنند و معتقدند که واقعاً مشکلی در آنها وجود دارد. چرا همه همکلاسی های سابق من مدت زیادی است که ازدواج کرده اند و برخی از آنها در این زمان دو فرزند به دنیا آورده اند؟

دخترانی که برای مدت طولانی مجرد می مانند، هیچ شباهتی با افراد متنفر از مرد ندارند. آنها باهوش و خوش قیافه هستند. آنها خوشایند، دوستانه و عاشقانه هستند. هر یک از آنها حداقل هشت بار در چند ماه گذشته به قرار ملاقات رفته بودند. آنها همیشه از همراهی آن پسر لذت می بردند. مشکل این است که رابطه جدید از تاریخ دوم یا سوم فراتر نمی رود. آن جرقه ضرب المثلی را حس نمی کنند. اگر خود را در این توضیحات می شناسید، این نشریه را نادیده نگیرید. پس دلایل انتخاب بیش از حد شما چیست؟

توقعات خیلی بالاست

هنگامی که در ذهن خود تلاش می کنید تا یک مرد عالی پیدا کنید، اغلب در انتظارات بالا و غیر واقعی گیر می کنید. در واقع، فکر و تصور خودتان از یک همدم ایده آل مانع شما می شود. عشق باید از یک انگیزه برق آسا ناشی شود، نه اینکه به رقابت برای انتخاب بهترین نامزد تبدیل شود. در فرآیند برنامه ریزی و برنامه ریزی، فراموش می کنید از زمانی که صرف ارتباط با تاریخ احتمالی خود می کنید لذت ببرید.

فشار خیلی زیاد

اگر در کتابخانه یا در یک کنفرانس با یک پسر خوب ملاقات کنید، همیشه زمینه های مشترکی برای ارتباط پربار پیدا خواهید کرد. علاقه شما به یکدیگر دیر یا زود به یک قرار عاشقانه می انجامد. هر یک از شما مشتاق شناخت بیشتر یکدیگر هستید. شما فقط هنوز نفهمیده اید که این شخص برای شما کیست. عیبی ندارد. تنها مشکل این وضعیت فشار بیش از حد به نظر می رسد. احتمالاً فقط از تصمیم گیری می ترسید.

شما هنوز برای یک رابطه جدی آماده نشده اید

گاهی اوقات از قرار ملاقات با دوست خوب خود امتناع می کنید زیرا نمی خواهید آزادی خود را محدود کنید. برقراری ارتباط آرام در مکان های عمومی برای شما شبیه به یک قرار محجبه است. ترجیح می دهید با یک مرد جوان در کتابخانه وقت بگذرانید یا برای امتحان مطالعه کنید، اما نه بیشتر. این دوستی راه به جایی نخواهد برد و مرد جوان برای همیشه منتظر خواهد ماند. حداقل می دانید که اگر احساسی داشته باشید، همیشه می توانید به سمت آن قدم بردارید.

عشق به طور غیر منتظره می آید

اگر تلاش زیادی برای یافتن همسر خود انجام می دهید، بدانید که لازم نیست به دنبال عشق باشید. او خودش شما را پیدا خواهد کرد. شما هرگز حدس نمی زنید که کجا این اتفاق می افتد. و اگر دوباره شروع به سرزنش خود به دلیل دقیق بودن بیش از حد کردید، با خیال راحت دست از این کار ناسپاس بردارید. هیچ مشکلی با شما وجود ندارد، اما احساسات الگوریتم خاصی ندارند. نیازی نیست به دنبال سازگاری کامل شخصیت ها باشید، طالع بینی ها را مقایسه کنید یا در دستاوردهای او جستجو کنید. عشق زمانی که انتظارش را ندارید پنهان می شود. و این عالی است!

سلام!
مسئله این است که من نمی توانم رابطه جدی با مردان شروع کنم زیرا عاشق نیستم ... نمی توانم متقابل باشم.
من یک گرایش سنتی هستم، بسیار زیبا و طرفداران زیادی دارم، جوان - 22 ساله.
ولی من از کسی خوشم نمیاد!!! مثل مردها جذب نمیشن..(البته من رابطه جنسی داشتم ولی نه برای مدت طولانی..و همه چی زود تموم شد خودمو رها کردم (بعد پشیمون شدم که باهاش ​​خوابیدم چون صبح احساس نفرت داشتم و فهمیدم که او مرد من نیست. من فقط می خواهم عاشق شوم، اما نمی توانم این کار را انجام دهم! به معنای واقعی کلمه خودم را مجبور به انجام آن می کنم ... اما فایده ای ندارد.
همه دوستان من را دوست دارند و دوست دارند! چرا من نمی توانم عادی باشم؟ چرا من به یک شخص خاص نیاز دارم و این همه؟ چرا من نمیتونم فقط با کسی باشم؟ این مدت طولانی است که ادامه دارد ...
حتی یک پسر به من گفت (به درستی، اتفاقا) که با این سرعت من می توانم یک خدمتکار پیر بمانم و همه اینها ... این درست است!! تا زمانی که پیر شوم به دنبال عشق خواهم بود... دوجانبه
فکر می کنم این به خاطر علاقه قبلی است که 4 سال پیش بود ... عاشق شدم، اما بی مسئولیت! این مردی است که من با او قرار ملاقات خواهم داشت و با او رابطه برقرار می کردم. خیلی راحت بود، اما او مرا خاموش کرد.
شاید به خاطر این
من از تنها بودن خسته ام! شاید شروع کنم به قرار ملاقات با کسی (که من را دوست داشته باشد) و خودم را مجبور کنم که او را دوست داشته باشم؟ اما سخت است. من گیج شدم! امیدوارم همه چیز را واضح توضیح داده باشم... شرمنده ام، چون خودم می خواستم روانشناس شوم، اما نمی توانم مشکلم را حل کنم!
بالاخره با ذهنم می فهمم که احمقانه است، بهتر است با کسی باشی که دوستت دارد... و منتظر کسی نباشی...
باید چکار کنم؟

پاسخ روانشناسان

سلام، جولیا!

سوال درستی پرسیدی شما باهوش!

فقط چیزی که در اطرافتان می بینید مناسب شما نیست. به دنبال ... هستی.

از این گذشته، با دیدن اینکه با "همه" چگونه است، از این گزینه راضی نیستید. رسوایی ها، نزاع ها، شوهران سرگردان، عدم وجود احساسات بین شرکا.

اما شما آرزوهای دیگری دارید! شما برای خوشبختی تلاش می کنید و جستجوی شما مطمئناً موفقیت آمیز خواهد بود.

برای درک آرزوهای خود، باید با چیزهای زیادی دست و پنجه نرم کنید و در ارزش ها و اولویت های زندگی خود تجدید نظر کنید. می توانید نحوه انجام این کار را در اینجا بیابید

http://mblshepel.ru

راه شما به سوی خوشبختی! موفق باشید!

جواب خوبی بود 2 جواب بد 3

سلام جولیا! بیایید ببینیم چه خبر است:

مثل مردها جذب نمیشن..(البته من رابطه جنسی داشتم ولی نه برای مدت طولانی..و همه چی زود تموم شد خودمو رها کردم (بعد پشیمون شدم که باهاش ​​خوابیدم چون صبح احساس نفرت داشتم و متوجه شدم که او مرد من نیست

آن ها در اصل، شما جذب مردانی نمی‌شوید که با شما همدردی نمی‌کنند، و وقتی با چنین مردی رابطه برقرار می‌کنید، از اینکه با شما همخوابی کرده‌اید، از خودتان منزجر می‌شوید، در حالی که چیزی برای این مرد احساس نمی‌کنید - و این، در اصل، کاملا طبیعی است! بعد، مهم است که بفهمید به طور کلی چه احساسی دارید؟ وقتی یک رابطه را شروع می کنید - آیا سعی می کنید آن را از طریق زور انجام دهید - و در آن زمان چه احساسی دارید؟ به طور کلی انگیزه روابط چیست؟

خوب - می فهمی که بعضی از مردها جذب تو نمی شوند - پس تصویری از مردی که می خواهی در کنارت ببینی بسازید - زیرا در حالی که نمی دانید این مرد چه شکلی است، چه اصول اخلاقی و نگرش هایی دارد... .- به طوری که شما می توانید به طور خاص ببینید که آیا یک مرد این ویژگی ها را دارد یا خیر، آیا او برای شما مناسب است یا خیر، و در مورد بسیاری از مردان شکسته نشوید!

همه دوستان من را دوست دارند و دوست دارند! چرا من نمی توانم عادی باشم؟ چرا من به یک شخص خاص نیاز دارم و این همه؟ چرا من نمیتونم فقط با کسی باشم؟

شما در مورد دوست دختر نمی دانید - هر کس مفهوم خود را از عشق دارد، چه نوع رابطه ای را انتظار دارد، و مقایسه همه زنان به طور کلی صحیح نیست!

شما نمی توانید با کسی باشید! اما - شما می توانید با مردی که دوستش دارید، با کسی که می پذیرید باشید!

فکر می کنم این به خاطر علاقه قبلی است که 4 سال پیش بود ... عاشق شدم، اما بی مسئولیت! این مردی است که من با او قرار ملاقات خواهم داشت و با او رابطه برقرار می کردم. خیلی راحت بود، اما او مرا خاموش کرد.اما روابط گذشته باید حل شود - بالاخره، اکنون می توانید درد و ناامیدی خود را از روابط گذشته به روابط با همه مردان نشان دهید و ناخودآگاه آن شریک هایی را برای خود انتخاب کنید که در ابتدا برای شما جذاب نیستند و شما جذب آنها نمی شوید - بدین ترتیب آگاهی شما از شما در برابر درد محافظت می کند و آن را از منبع احتمالی آن محروم می کند - یک مرد!

من از تنها بودن خسته ام! شاید شروع کنم به قرار ملاقات با کسی (که من را دوست داشته باشد) و خودم را مجبور کنم که او را دوست داشته باشم؟

بالاخره با ذهنم می فهمم که احمقانه است، بهتر است با کسی باشی که دوستت دارد... و منتظر کسی نباشی...اما آیا منصفانه است که با مردی باشید که شما را دوست دارد، اما او را دوست ندارید - که در آن صورت احساس خوبی خواهد داشت؟ شما، با دانستن اینکه کسی با شما وجود دارد - و اینکه مرد چه احساسی خواهد داشت (آیا موقعیت بازتابی از چیزی است که شما داشتید؟) - آیا مرد می خواهد از چنین رابطه ای خارج شود؟

ابتدا باید خودت را بفهمی - خودت را بپذیر!!! دردت را رها کن و در گذشته را ببند! بالاخره با محافظت از خود و پرهیز از روابط، از یک طرف خود را از ناامیدی، درد محافظت می‌کنید، اما با این کار از عشق، شادی، فراز و نشیب نیز فرار می‌کنید... فقط پس از تجربه می‌توانید به خوشبختی پی ببرید. غم و اندوه شما درد عشق را می دانید - اما در مورد شادی چطور؟

جولیا، اگر واقعاً تصمیم دارید بفهمید چه اتفاقی در حال رخ دادن است، با من تماس بگیرید - با من تماس بگیرید - من خیلی خوشحال خواهم شد که به شما کمک کنم!

جواب خوبی بود 7 جواب بد 0

جولیا! همه چیز برات خوب پیش میره در درون شما انتظار عشق وجود دارد. فقط هنوز شکل نگرفته است، بنابراین شما در جستجو هستید، اما حتی این جستجوها نیز به وضوح چیزی را تشکیل می دهند که در یک نقطه شکل می گیرد و آشکار می شود و سپس نگه دارید، زیرا ممکن است آنقدر بد شود که از آن ها دیوانه شوید. احساساتی که فقط از شما بیرون می زند.